هوش مصنوعی: در این شعر، رهروی در لحظه مرگ دچار ترس و اضطراب می‌شود. سایلی از او می‌پرسد که چرا در چنین زمانی مضطرب است و به او توصیه می‌کند که آرامش خود را حفظ کند. رهرو در پاسخ توضیح می‌دهد که ترس او به این دلیل است که به پیشگاه کسی می‌رود که همه چیز (جهان، کفر و اسلام، خوب و بد) در نزد او یکسان است و رفتن به پیش چنین وجودی سخت و ترس‌آور است. او از غفلت خود در زندگی و بازی روزگار اظهار پشیمانی می‌کند.
رده سنی: 15+ مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر، مانند وحدت وجود، مرگ و بازگشت به پیشگاه الهی، برای کودکان قابل درک نیست و نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، ترس و اضطراب مرتبط با مرگ ممکن است برای کودکان سنگین باشد.

الحكایة و التمثیل

رهروی را چون درآمد وقت مرگ
لرزهٔ افتاد بر وی همچو برگ

اشک میبارید همچون ابر زار
پس چو آتش دست میزد بیقرار

سایلی گفتش چرائی منقلب
در چنین وقتی چه باشی مضطرب

دل بخود باز آور و آرام گیر
جمع کن خود را بشولید ممیر

گفت ممکن نیست آرامم بسی
زانکه این دم میروم پیش کسی

کاین جهان و آن جهان و هست و نیست
کفر و اسلام و بد و نیکش یکیست

آنکسی را کاین همه یکسان بود
پیش او رفتن نه بس آسان بود

میروم پیش چنین کس بس رواست
گر بترسم ترس اینجا خود سزاست

میروم پیش چنین کس چون بود
گرهزاران دل بود پرخون بود

چنداندیشم که جان من بسوخت
وز تف جانم زفان من بسوخت

در نخواهد داد کس آواز را
تا که خواهد برد پی این راز را

شد ز بیم خاک سنگ و هنگ من
خاک خود نپذیردم از ننگ من

برد غفلت روزگارم چون کنم
برنیامد هیچ کارم چون کنم

برده در بازی دنیا روزگار
چون توانم رفت پیش کردگار
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:الحكایة و التمثیل
گوهر بعدی:الحكایة و التمثیل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.