جواب عیسی علیه السلام سبیحون را

از یقینت این سخن را گوش دار
بشنو این اسرار و صنع کردگار

اول بنیاد بر ذات خدای
پادشاه راز دان و رهنمای

جوهی از نور خود پیدا بکرد
بس دلی کز شوق خود شیدا بکرد

حکم کرد از نیک و بد آنجایگاه
تا شود پیدا بخود آن جایگاه

این جهان و آن جهان چون آفرید
راز خود برجان ما کرد او پدید

از جلال خود نظر بروی فکند
آتشی از شوق خود در وی فکند

جوهری بد از لطافت روشنی
ذات خود پیدادر آن بد بی منی

اول و آخر درو پیدا شده
عاشق از معشوق دل شیدا شده

هرچه بود و هرچه خواهد بود نیز
اندران کلی نمود او جمله چیز

چاره نور تجلّی در رسید
خویشتن در خویشتن کلی بدید

در طلب آمد پس آنگه جوش کرد
جرعه از جام جلالش نوش کرد

در طلب برخود بگشت او هفت بار
هفت پرگار فلک شد آشکار

عکس نور آنجایگه آمد پدید
راه بگرفت و درو شد ناپدید

آسمان از آن دو جوهر کرده شد
نور عزّت از یقین چون پرده شد

گشته پیدا از کف او این زمین
تاشود پیدا مکان اندر مکین

همچنان در جلوه بود آن نور پاک
پس نظر افکند از بالا بخاک

هر دویکی گشت از روی شناخت
آن ازین و این از آن سوی تو تاخت

لیک این رازیست گفتم با تو باز
لیک با ایشان نشاید گفت راز

ذرّه از نور او شد آفتاب
از بخارات زمین تر شد سحاب

نور پیدا گشت و شد ظلمت نهان
کرد پیدا نور در روی جهان

روی عالم را همه انوار داد
بعد از آن ترکیب پنج وچار داد

روز نورست و بظلمت شب بساخت
نور و ظلمت را ز بعد سوز ساخت

اصل و فرعی در میان آمد پدید
تا همه روی جهان آمد پدید

خاک و آتش سخت در پیوست کرد
تا از آن روی زمین را سخت کرد

کوه شد پیدا ز بهر ساکنی
تا شودآنجا مقام ایمنی

آفتاب از وی قمر بستد روش
یافته در دور گردون پرورش

روحها از ذات خود پیدا نمود
پس تمامت نقش آن اشیا نمود

کرد از روی قمر پیدا نجوم
تا ازین پیدا شود راز علوم

از چراغ صد هزاران شمع را
باز افروزد یکی در جمع را

اینهمه از نور شمس آمد پدید
بعد از آن این شمّ و لمس آمد پدید

سفل را نفس عناصر ساخت او
انگهی باران ز عنصر ساخت او

ذات حق زینها منزّه آمدست
این کسی داند که آگه آمدست

راز حق پیدا بکردست این صفات
انبیا کردند شرح و وصف ذات

ذات حق این جملگی تقریر کرد
علو و سفل آنجای در تحریر کرد

ذات حق در جزو و کل مستغرقست
گر ببینی ور نبینی خودحقست

انبیا را کرد پیدا هم زخود
بعد از آن بخشید کل را هم ز خود

علو روحانی و ظلمت سفل بود
نیست درهستی خود پیدا نمود

صد هزار و بعد از آن بیست و چهار
انبیا از نور خود کرد آشکار

عالم جانست علو این را بدان
عالم سفلست جسم ناتوان

ماه و شمس و روز و شب با یکدگر
ساخت ترکیبی چنین پیروز گر

شش جهت در سفل آمد راستی
تا شود پیدا در آنجا خواستی