هوش مصنوعی: شاعر در این متن از غربت، تنهایی و دل‌تنگی برای وطن و یارانش می‌گوید. او از سختی‌های زندگی در دیار غریب و دوری از دوستان و آشنایان شکایت دارد و آرزوی بازگشت به منزل مألوف و یار بی‌کلفت را دارد. در نهایت، او به کتاب و خلوت با خدا به عنوان مونس خود اشاره می‌کند و از این که کاری با خلق ندارد، شکرگزار است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عرفانی و احساسی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، استفاده از واژگان و مفاهیم پیچیده ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

غزل شمارهٔ ۷۰

دلم گرفت ازین خاکدان پر وحشت
ره بهشت کدامست و منزل راحت

بلاست صحبت بیگانه و دیار غریب
کجاست منزل مألوف و یار بی کلفت

زسینه گشت جدا و نیافت محرم راز
نفس گره شده در کام ماند از غیرت

اگر بعالم غیبم دریچهٔ بودی
زدودمی بنسیمی دمی ز دل کربت

مگر سروش رحیلی بگوش جان آمد
دل گرفته گشاید زکربت غربت

زوصل دوست نسیمی بیار باد صبا
که سخت شعله کشیده است آتش فرقت

بجز کتاب انیسی دلم نمیخواهد
زهی انیس و زهی خامشی زهی صحبت

اگر اجل دهدم مهلت و خدا توفیق
من و خدا و کتابی و گوشهٔ خلوت

هزار شکر که کاری بخلق نیست مرا
خدا پسند بود فیض را زهی همت
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.