۳۳۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۵

توانی گر درین ره ترک جان کرد
توانی عیش با جان جهان کرد

اگر جان رفت جانان هست بر جای
بجانان زندگی خوشتر توان کرد

چه باشد جان و صد جان در ره دوست
جهانی جان بقربان میتوان کرد

اگر دل از جهان کندن توانی
توانی هرچه خواهی در جهان کرد

گرش سر در نیاری می‌توانی
به زیر پا فلک را نردبان کرد

اگر دل از زمین کندن توانی
توانی رخنهٔ در آسمان کرد

توانی خاک در چشم زمین ریخت
توانی حلقه در گوش زمان کرد

بود نقش جهان را جمله قابل
دلت را هرچه خواهی میتوان کرد

ترا چشم دو عالم می‌توان دید
ترا گوش دو عالم می‌توان کرد

کسی کو بست دل در مهر جانان
مر او را میرسد این گفت و آن کرد

سزد مر بیدلان را اینچنین گفت
سزد مر عاشقانرا آن چنان کرد

دل از خود گر توان کندن درین راه
بسی دشوار فیض آسان توان کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.