هوش مصنوعی:
این متن یک نیایش عرفانی است که در آن گوینده به پروردگار خود اظهار بندگی و سپاسگزاری میکند. او خود را کاملاً وابسته به خدا میداند و از لطف و قهر الهی سخن میگوید. گوینده تأکید میکند که همه چیز از آن خداست و خودش هیچ مالکیتی ندارد. او از عشق به خدا و فنا در ذات الهی سخن میگوید و آرزوی بقای جاودان در پرتو رحمت خدا را دارد.
رده سنی:
16+
محتوا دارای مفاهیم عمیق عرفانی و مذهبی است که درک آن برای سنین پایینتر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و مضامین به بلوغ فکری و شناختی نیاز دارند.
غزل شمارهٔ ۵۵۳
پرورد گارا بندهام الملک لک و الحمد لک
ز احسان تو شرمندهام الملک لک و الحمد لک
دل بسته فرمان تو جان غرقه احسان تو
پیش تو سر افکندهام الملک لک و الحمد لک
از خود ندارم هیچ هیچ جز احتیاج پیچ پیچ
وز تو برحم از زندهام الملک لک و الحمد لک
دادی بمن جان رایگان گفتی بمن ده باز آن
جان میدهم تا زندهام الملک لک و الحمد لک
گفتی بامرم سر بنه بهر لقایم جان بده
منت بجان من بندهام الملک لک و الحمد لک
از لطف و از قهر تو من از زهر و پا زهر تو من
در گریه و در خندهام الملک لک و الحمد لک
در عشق خودسوزی مرا چون شمع افروزی مرا
از لطف تو تابندهام الملک لک و الحمد لک
راهم نمودی سوی خود دادی نشان کوی خود
جوینده یابندهام الملک لک و الحمد لک
جانرا خریدی از ضلال دادی شرف گفتی تعال
کی من بدین ارزندهام الملک لک و الحمد لک
از من نه خیر آید نه شر نی مالک نفعم نه ضر
تو مالک و من بندهام الملک لک و الحمد لک
بی تو ز هر بد بدترم و ز هیچ هم بس کمترم
با تو بجان ارزندهام الملک لک و الحمد لک
از خود فنای بیکران و ز تو بقای جاودان
من فانی پایندهام الملک لک و الحمد لک
از خود نیرزم یک پشیز از تو شد این ناچیز چیز
آخر مکن شرمندهام الملک لک و الحمد لک
ای فیض حق را بندهام از غیر حق دل کندهام
گویم بحق تا زندهام الملک لک و الحمد لک
ز احسان تو شرمندهام الملک لک و الحمد لک
دل بسته فرمان تو جان غرقه احسان تو
پیش تو سر افکندهام الملک لک و الحمد لک
از خود ندارم هیچ هیچ جز احتیاج پیچ پیچ
وز تو برحم از زندهام الملک لک و الحمد لک
دادی بمن جان رایگان گفتی بمن ده باز آن
جان میدهم تا زندهام الملک لک و الحمد لک
گفتی بامرم سر بنه بهر لقایم جان بده
منت بجان من بندهام الملک لک و الحمد لک
از لطف و از قهر تو من از زهر و پا زهر تو من
در گریه و در خندهام الملک لک و الحمد لک
در عشق خودسوزی مرا چون شمع افروزی مرا
از لطف تو تابندهام الملک لک و الحمد لک
راهم نمودی سوی خود دادی نشان کوی خود
جوینده یابندهام الملک لک و الحمد لک
جانرا خریدی از ضلال دادی شرف گفتی تعال
کی من بدین ارزندهام الملک لک و الحمد لک
از من نه خیر آید نه شر نی مالک نفعم نه ضر
تو مالک و من بندهام الملک لک و الحمد لک
بی تو ز هر بد بدترم و ز هیچ هم بس کمترم
با تو بجان ارزندهام الملک لک و الحمد لک
از خود فنای بیکران و ز تو بقای جاودان
من فانی پایندهام الملک لک و الحمد لک
از خود نیرزم یک پشیز از تو شد این ناچیز چیز
آخر مکن شرمندهام الملک لک و الحمد لک
ای فیض حق را بندهام از غیر حق دل کندهام
گویم بحق تا زندهام الملک لک و الحمد لک
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۵۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.