هوش مصنوعی: این متن عاشقانه و عرفانی بیانگر احساسات عمیق شاعر نسبت به معشوق و عشق الهی است. شاعر از عشق به عنوان منبع شادی، آزادی و عبادت یاد می‌کند و حضور معشوق را نوروز و عید خود می‌داند. او خود را بنده عشق و آزاد از هر دو جهان معرفی می‌کند و فداکاری در راه عشق را سرنوشت خود می‌پندارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای عرفانی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۵۹۲

غم عشقت بحلاوت خورم و دلشادم
این عبادت بارادت کنم و آزادم

دم بدم صورت خوبت بنظر می‌آرم
تا خیال خودی و خود برود از یادم

هر خیال تو مرا عید نو و نوروزیست
شادئی دم بدم آید بمبارکبادم

عید نوروز من آنست که بینم رویت
عید قربان که لقای تو کند بنیادم

بخیال تو بود زندهٔ جاوید دلم
گر خیال تو نباشد گرهی بر بادم

گر نخواهی تو زمن هیچ نیاید کاری
ور بود خواهش تو در همه کار استادم

میزنم تیشهٔ عشقت بسر هستی خویش
در حقیقت که تو شیرینی و من فرهادم

گر ببازم سر خود در قدمت بهر چه‌ام
کرد استاد ازل بهر همین بنیادم

بهر جان باختن از جان جهان آمده‌ام
بهر قربان شدن از مادر فطرت زادم

میگسستم ز بقا تا بلقا پیوندم
بهر برخواستن ازواج بقا افتادم

فیض ترسد که غم عشق کند ویرانش
می‌نداند که ز ویرانی عشق آبادم

این جواب غزل حافظ شیراز که گفت
بندهٔ عشقم و از هر دو جهان آزادم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.