هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دلدادگی بی‌پایان خود به معشوق سخن می‌گوید. او تمام عمر خود را در انتظار وصال معشوق گذرانده و همه وجودش را فدای او کرده است. شاعر از رنج‌های عشق، فراق و امید به دیدار معشوق می‌گوید و بیان می‌کند که هیچ چیز جز معشوق برایش اهمیت ندارد. او خود را مانند دودی می‌داند که دور شمع وجود معشوق می‌چرخد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۶۰۴

همه عمر بر ره تو رخ خود بخاک سودم
بکمینگه وصالت همه انتظار بودم

بفغان گهی و گاهی بطرب ترانه کردم
که مگر تو رحم آری همه نغمهٔ سرودم

بخیال من که هر دم بره تو میدهم جان
بگمان تو که هرگز بتو آشنا نبودم

دل و جان و دین و دنیا خرد و صلاح و تقوی
بره تو رفته رفته همه رفت هر چه بودم

چکنم دلم نخواهد ز جهان به جز تو یاری
بیکان یکان نشستم همه را بیازمودم

نرود ز آینه دل سبحات عکس رویت
که بصیقل جمالت دل تیره را زدودم

چو حدیث جانفزایت نشنید گوش جانم
چو تو دلبری ندیدم همه را بخود نمودم

شب فرقت تو آمد بدلم هزار عقده
بتو چشم چون گشودم همه عقدها گشودم

دل فیض بیخودانه بهوای تست در رقص
که تو شمع و من بگرد سر تو مثال دودم
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۰۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.