۳۳۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۵۶

حسن رخ مه رویان از روی تو می‌بینم
دلجوئی دلداران از خوی تو می‌بینم

هرجا که بود نوری از پرتو روی تست
هر جا که بود آبی از جوی تو می‌بینم

چشم خوش خوبان را بیمار تو می‌دانم
محراب دو عالم را ابروی تو می‌بینم

گبر و مغ و ترسا را جویای تو می‌بینم
روی همه عالم را واسوی تو می‌بینم

بلبل بگلستانها از بهر تو می‌نالد
بوی گل و ریحانها از بوی تو می‌بینم

تشویش دل درهم از زلف تو می‌دانم
اسباب پریشانی گیسوی تو می‌بینم

عاشق سر کو گردد من گرد جهان گردم
چون جمله عالم را من کوی تو می‌بینم

املاک و لطایف را چوگان تو می‌دانم
افلاک و عناصر را من کوی تو می‌بینم

اندر دل هر ذره خورشید جهان تابیست
من تابش آن خورشید از روی تو می‌بینم

این عالم فانی را هر دم ز تو، نو از نو
من کهنه نمی‌بینم من نوی تو می‌بینم

از هیچ صدائی من جز حرف تو نشنیدم
هیهات دل هرکس یا هوی تو می‌بینم

در بحر محیط عشق شد غرق وجود فیض
وین چشم گهر بارش واسوی تو می‌بینم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.