۳۷۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۶۸

ایجان و ای جانان من رحمی بکن بر جان من
ای مرهم درمان من رحمی بکن بر جان من

هم مرهم و درمان من هم درد بی درمان من
هم این من هم آن من رحمی بکن بر جان من

جان و جهان جان من آرام جان جان من
فاش و نهان جان من رحمی بکن بر جان من

ای طاعت و عصیان من ای کفر و ای ایمان من
ای سود و ای خسران من رحمی بکن بر جان من

سامان خان و مان من بر همزن سامان من
آبادی ویران من رحمی بکن بر جان من

ای جنت و ریحان من ای دوزخ و نیران من
ایمالک و رضوان من رحمی بکن بر جان من

کردی وطن در جان من بگرفتی از من جان من
کردی مرا حیران من رحمی بکن بر جان من

گفتی که باشی زان من گیری بهایش جان من
ای گوهر ارزان من رحمی بکن بر جان من

گفتی که فیض است آن من گر او شود قربان من
او نیست در فرمان من رحمی بکن بر جان من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۶۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.