۳۶۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۸۱

ای بت خوش لقا بیا چشم نزار من به بین
کلبهٔ من دمی درا ناله زار من به بین

خون چکدم ز دیدها بر رخ زرد جا بجا
سوی من آ بعزم سیر نقش و نگار من به بین

شد همگی ز غصه خون از ره دیده شد برون
غرقه بخون دل شدم جیب و کنار من به بین

عشق ز دیده برد خواب از دل و جان گرفت تاب
در جگرم نماند آب رونق کار من به بین

داغ غم تو می‌برم بر سر تربتم بیا
شعله داغ غم نگر شمع مرا ز من به بین

فیض چو شکوه میکند با دل او چه کردهٔ
آینه کن ز کار خود صورت کار من به بین

هیچ وفا نمی‌کند غیر جفا نمی‌کند
روی بما نمی‌کند لطف نگار من به بین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۸۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.