۳۲۵ بار خوانده شده
دل بعشق خدای یکتا ده
قطرهای را راهی بدریا ده
تا نماند ز عاشقان اثری
خاک مجنون بآب لیلی ده
جان فرهاد وقف شیرین آر
دل وامق بمهر عذرا ده
کنده تن ز پای جان بردار
مست و شوریده سر بصحرا ده
ساقیا جرعهٔ خرد سوزی
بمن رند بی سر و پا ده
صاف اگر نیست دردی بمن آر
هستی از مستیم بیغما ده
زاهدانرا بهشت و حور و قصور
عاشقان را بنزد خود جاده
دلم از فرقتت بجان آمد
جان من یکدمک دلم واده
تا بسوزد ز تاب رخسارت
فیض را دیدهٔ تماشا ده
زاهدا دل بده بقصهٔ عشق
آهن کهنه را بحلوا ده
تا کی از هر هوا بتی سازی
دل بعشق خدای یکتا ده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
قطرهای را راهی بدریا ده
تا نماند ز عاشقان اثری
خاک مجنون بآب لیلی ده
جان فرهاد وقف شیرین آر
دل وامق بمهر عذرا ده
کنده تن ز پای جان بردار
مست و شوریده سر بصحرا ده
ساقیا جرعهٔ خرد سوزی
بمن رند بی سر و پا ده
صاف اگر نیست دردی بمن آر
هستی از مستیم بیغما ده
زاهدانرا بهشت و حور و قصور
عاشقان را بنزد خود جاده
دلم از فرقتت بجان آمد
جان من یکدمک دلم واده
تا بسوزد ز تاب رخسارت
فیض را دیدهٔ تماشا ده
زاهدا دل بده بقصهٔ عشق
آهن کهنه را بحلوا ده
تا کی از هر هوا بتی سازی
دل بعشق خدای یکتا ده
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۲۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.