هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و وفاداری خود به پادشاه سخن میگوید و از بیماری خود مینالد. او اظهار میکند که جز دل و جان چیزی برای تقدیم به پادشاه ندارد. در پایان، شکرگزار خداوند است که ظلم را از بین برد و پادشاه سالم و شاد به تخت سلطنت بازگشت.
رده سنی:
15+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و ادبی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و واژگان قدیمی ممکن است نیاز به توضیح داشته باشد.
قطعه شمارهٔ ۳۱
پادشاها خواست کردن جانم استقبال تو
لیکن از بیماری جان بود پایم سخت سست
جز دل و جان نیستم چیزی سزای حضرتت
حال جان من برین سان است و دل خود پیش توست
شکر ایزد را که بوم ظلم را بشکست بال
شاهباز آمد به تخت بخت شاد و تندرست
لیکن از بیماری جان بود پایم سخت سست
جز دل و جان نیستم چیزی سزای حضرتت
حال جان من برین سان است و دل خود پیش توست
شکر ایزد را که بوم ظلم را بشکست بال
شاهباز آمد به تخت بخت شاد و تندرست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:قطعه شمارهٔ ۳۰
گوهر بعدی:قطعه شمارهٔ ۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.