هوش مصنوعی:
شاعر از پادشاه شکایت میکند که به او وعده اسبی موعود داده بود، اما در عوض اسبی سیاه و پیر به او دادهاند. شاعر اسب را پس میدهد تا اسب بهتری بگیرد، اما پس از بازگرداندن اسب سیاه، هیچ اسب دیگری به او داده نمیشود. شاعر با ناامیدی بیان میکند که پس از سیاهی، رنگ دیگری وجود ندارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق و انتقادی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسن قابل درک نباشد. همچنین، موضوع ناامیدی و انتقاد از قدرت میتواند برای مخاطبان جوانتر سنگین باشد.
قطعه شمارهٔ ۶۱
شاها مرا به اسبی موعود کرده بودی
در قول پادشاهان قیلی مگر نباشد
اسبی سیاه پیرم دادند و من برآنم
کاندر جهان سیاهی زان پیرتر نباشد
آن اسب باز دادم تا دیگری ستانم
بر صورتی که کس را زان سر خبر نباشد
اسب سیاه تا رفت رنگی دگر نیامد
آری پس از سیاهی رنگی دگر نباشد
در قول پادشاهان قیلی مگر نباشد
اسبی سیاه پیرم دادند و من برآنم
کاندر جهان سیاهی زان پیرتر نباشد
آن اسب باز دادم تا دیگری ستانم
بر صورتی که کس را زان سر خبر نباشد
اسب سیاه تا رفت رنگی دگر نیامد
آری پس از سیاهی رنگی دگر نباشد
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:قطعه شمارهٔ ۶۰
گوهر بعدی:قطعه شمارهٔ ۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.