هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از تواناییهای هنری خود در شعر و سخنوری میگوید و از مشکلات و رنجهایی که در زندگی متحمل شده است شکایت میکند. او از مردم شهر میخواهد که به او و خودشان رحم کنند و تحملش به پایان رسیده است.
رده سنی:
15+
متن دارای مفاهیم عمیق ادبی و عاطفی است که درک آن برای کودکان دشوار است. همچنین، برخی از عبارات ممکن است نیاز به تفسیر داشته باشند که برای نوجوانان و بزرگسالان مناسبتر است.
قطعه شمارهٔ ۱۳۸
شاعری سحر آفرینم، ساحری معجز نما
خازن گنج ممالک، مالک ملک سخن
در دریای کاندرو ز اهل کرم دیار نیست
ناگهان افتاده و درماندهام پا بست تن
یک به یک را کرده غارت بی سر و پایان شهر
تا به دستار سر و ایزار پای و پیرهن
هر یکی زینها به نوعی زحمت ما میدهند
تا به کی باشد تحمل خیر سعدالدین حسن
منعمان شهر را گو طاقت من طاق شد
هان ببخشایید هم بر ما و هم بر خویشتن
خازن گنج ممالک، مالک ملک سخن
در دریای کاندرو ز اهل کرم دیار نیست
ناگهان افتاده و درماندهام پا بست تن
یک به یک را کرده غارت بی سر و پایان شهر
تا به دستار سر و ایزار پای و پیرهن
هر یکی زینها به نوعی زحمت ما میدهند
تا به کی باشد تحمل خیر سعدالدین حسن
منعمان شهر را گو طاقت من طاق شد
هان ببخشایید هم بر ما و هم بر خویشتن
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:قطعه شمارهٔ ۱۳۷
گوهر بعدی:قطعه شمارهٔ ۱۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.