هوش مصنوعی: شاعر در این متن از گذر از دیار ویران شدهٔ حبیب سخن می‌گوید و از خرابی‌ها و نابودی‌های آنجا اظهار تأسف می‌کند. او از یادبودهای گذشته مانند گل باغ و شمع مجلس و شادی‌های از دست رفته یاد می‌کند و با حسرت به آن‌ها می‌نگرد. در پایان، شاعر خطاب به منازل ویران شده، از سلمان و سلماک یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از واژگان و اصطلاحات ادبی قدیمی ممکن است برای سنین پایین‌تر دشوار باشد.

قطعه شمارهٔ ۱۵۹

چو بر طلول دیار حبیب بگذشتم
که کرده بود خرابش جهان ز بی باکی

مجاوران دیار خراب را دیدم
در آن خرابه خراب و شکسته و باکی

به خاک رهگذار حبیب می‌گفتم
که ای غلام تو آب حیات در پاکی

کجا شدت گل این باغ و شمع این مجلس
کجا شد آن طرب و عیش و آن طربناکی

بسی ازین کلمات و حدیث رفت و نبود
در آن منازل خاکی به جز صدا حاکی

زمان زمان به دل و چشم خویش می‌گفتم
ایا منازل سلمان این سلماکی
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قطعه شمارهٔ ۱۵۸
گوهر بعدی:قطعه شمارهٔ ۱۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.