۳۲۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۷۳

ما به سُلَیمان خوشیم دیو و پَری گو مَباش
حُسنِ تو از حَد گُذشت شیوه گَری گو مَباش

هست دُرُستِ دِلَم مُهرِ تو ای حاصِلَم
جانِ زَرینَم بس است مُهرِ زَری گو مَباش

عشقْ کدام آتش است کو همه را دِلْکَش است؟
چاکریِ او خوش است مُلْک و سَری گو مَباش

بَرکَن از کار تو دست به یک بار تو
خُشک لَبَم دار تو هیچ تَری گو مَباش

جانِ من از جانِ عشق شُد هَمِگی کانِ عشق
هَمرَهِ مَردانِ عشق ماده نَری گو مَباش

سایه‌یی و پیش و پس جانِ مرا دَست رَس
سایهٔ آن نَخْل بَس باروری گو مَباش

جانِ صَفا شَمسِ دین از تبریزی چو چین
از تو مرا غیرِ این پَرده دَری گو مَباش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۷۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.