هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از حافظ، با تصاویر زیبا و استعارههای غنی، به توصیف عشق و زیبایی معشوق، تأثیر آن بر عاشق، و ستایش از مقامات معنوی و سیاسی میپردازد. شاعر از باد صبح، مشک ختن، سنبل، و خورشید برای بیان احساسات خود استفاده میکند و در نهایت به ستایش از سلطان و وزیر میپردازد.
رده سنی:
16+
متن شامل مفاهیم عرفانی و استعارههای پیچیده است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی ادبی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند عشق و ستایش ممکن است برای مخاطبان جوانتر چالشبرانگیز باشد.
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۷ - در مدح غیاث الدین محمد
آن دم که باد صبح به زلفت گذر کند
مشک ختن به خون جگر چهره تر کند
آگه نهای که سنبل تو مشک را
هر دم ز روی رشک چه خون در جگر کند؟
یاد تو سوختگان اجل را شفا دهد
بوی تو خفتگان عدم را خبر کند
هردم که از صفای جمال تو دم زنم
صبحم سر از دریچه انفاس برکند
هرگه که مهر روی تو در خاطر آورم
خورشید سر ز روزن اندیشه در کند
دارم شکسته بسته چو زلفت دلی که او
هر دم هوای صحبت رویی چو خور کند
کار من از تو راست به زر میشود چو زر
آری چو زر بود همه کاری چو زر کند
خوشه نهاد سر به کمرگاه تو مگر
آمد که با تو دست هوس در کمر کند
سرگشته هندویت، چه سوداست بر سرش؟
آن که به این خیال کج از سر بدر کند
دل خواست تا حکایت زلف تو مو به مو
معلوم رای آصف جمشید فر کند
لیکن چنین حدیث پراکنده چون کسی
دربندگی خواجه نیکو سیر کند؟
خورشید آسمان وزارت که آسمان
خاک درش به سرمه کحل بصر کند
اعظم غیاث دولت و دین آنکه روزگار
نامش وزیر مملکت بحر و بر کند
تا رایت مظفر سلطان خاوری
هر شام عزم مملکت باختر کند
بادا ز قدر رایت چنانکه سر
هر روز فتح عرصه ملکی دگر کند
مشک ختن به خون جگر چهره تر کند
آگه نهای که سنبل تو مشک را
هر دم ز روی رشک چه خون در جگر کند؟
یاد تو سوختگان اجل را شفا دهد
بوی تو خفتگان عدم را خبر کند
هردم که از صفای جمال تو دم زنم
صبحم سر از دریچه انفاس برکند
هرگه که مهر روی تو در خاطر آورم
خورشید سر ز روزن اندیشه در کند
دارم شکسته بسته چو زلفت دلی که او
هر دم هوای صحبت رویی چو خور کند
کار من از تو راست به زر میشود چو زر
آری چو زر بود همه کاری چو زر کند
خوشه نهاد سر به کمرگاه تو مگر
آمد که با تو دست هوس در کمر کند
سرگشته هندویت، چه سوداست بر سرش؟
آن که به این خیال کج از سر بدر کند
دل خواست تا حکایت زلف تو مو به مو
معلوم رای آصف جمشید فر کند
لیکن چنین حدیث پراکنده چون کسی
دربندگی خواجه نیکو سیر کند؟
خورشید آسمان وزارت که آسمان
خاک درش به سرمه کحل بصر کند
اعظم غیاث دولت و دین آنکه روزگار
نامش وزیر مملکت بحر و بر کند
تا رایت مظفر سلطان خاوری
هر شام عزم مملکت باختر کند
بادا ز قدر رایت چنانکه سر
هر روز فتح عرصه ملکی دگر کند
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۳۶ - در مدح شیخ حسن
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۳۸ - در مدح سلطان اویس
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.