هوش مصنوعی:
این شعر به توصیف زیباییهای فصل بهار و طبیعت میپردازد. شاعر با تصاویر زنده و شاعرانه، صحنههایی مانند شکوفهدادن گلها، آواز بلبل، جریان رودخانهها، و شکار حیوانات را به تصویر میکشد. همچنین، از شادی، نشاط، و مستی ناشی از زیباییهای طبیعت و شراب سخن میگوید.
رده سنی:
نوجوانان و بزرگسالان (15 سال به بالا)
این شعر دارای مفاهیم شاعرانه و تصاویر پیچیده است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، اشارههایی به شراب و مستی دارد که مناسب سنین بالاتر است.
بخش ۶ - بهار
بهاران که خندان شدی نسترن
چو مینا شدی دشت و مینو چمن
هوا فرش ز نگاری افراختی
سمن برگ و بلبل نوا ساختی
چو طفلان نو، دایه روزگار
نشاندی گل و سرو را بر کنار
فسان کردی آغاز بلبل به شب
دمیدی فسون باد در زیر لب
گرفته به خنجر چمن شاخ بان
به مرز چمن در شده مرزبان
زهر پشتهای رودی آمد فرود
نوازنده با رود مرغان سرود
ندانم چه میگفت بلبل به شب؟
که گل خنده میکرد در زیر لب
رخ لاله گلگون ز جام شراب
سر نرگس سرگران مست خواب
گرفته چو پیکان دل غنچه زنگ
به خون اندر آغشته وز غصه تنگ
به شکل دل عاشقان آمدی
وز آن دل همه بوی جان آمدی
به شادی همه روز و شب دوستان
زدندی می لعل در بوستان
زمان بهار و اوان شباب
هوای زنگار و نشاط شراب
کسی را که حاصل بود هر سه چار
تو دانی چه خوش باشدش روزگار؟
سحر لاله چون در گرفتی چراغ
سرا پرده گل زدندی به باغ
بیاراستی بزمشان نای و نوش
به می بودشان چشم و برنای گوش
چو کردندی از باغ عزم شکار
بر آهو شدی کوه و هامون حصار
چو چرم گوزن آمدیشان به شست
روان گوزن آمدیشان به دست
گرازان در آن عرصه دلپذیر
هزار آهو از پی همه شیر گیر
چو برخاست اسب تکاور ز جاش
فتاد آهو از عجز در دست و پاش
عقاب از پی کپک رفتی فراز
به پیش عقاب آمدی کبک باز
زسودای بط باز رفتی ز دست
به ابروی کبکان شدی پای بست
ز بسیاری کبک و دراج و غاز
گرفتی به دندان سر انگشت باز
بر ایشان گذشتی سه مه روزگار
بدین شادمانی و عشرت بهار
چو مینا شدی دشت و مینو چمن
هوا فرش ز نگاری افراختی
سمن برگ و بلبل نوا ساختی
چو طفلان نو، دایه روزگار
نشاندی گل و سرو را بر کنار
فسان کردی آغاز بلبل به شب
دمیدی فسون باد در زیر لب
گرفته به خنجر چمن شاخ بان
به مرز چمن در شده مرزبان
زهر پشتهای رودی آمد فرود
نوازنده با رود مرغان سرود
ندانم چه میگفت بلبل به شب؟
که گل خنده میکرد در زیر لب
رخ لاله گلگون ز جام شراب
سر نرگس سرگران مست خواب
گرفته چو پیکان دل غنچه زنگ
به خون اندر آغشته وز غصه تنگ
به شکل دل عاشقان آمدی
وز آن دل همه بوی جان آمدی
به شادی همه روز و شب دوستان
زدندی می لعل در بوستان
زمان بهار و اوان شباب
هوای زنگار و نشاط شراب
کسی را که حاصل بود هر سه چار
تو دانی چه خوش باشدش روزگار؟
سحر لاله چون در گرفتی چراغ
سرا پرده گل زدندی به باغ
بیاراستی بزمشان نای و نوش
به می بودشان چشم و برنای گوش
چو کردندی از باغ عزم شکار
بر آهو شدی کوه و هامون حصار
چو چرم گوزن آمدیشان به شست
روان گوزن آمدیشان به دست
گرازان در آن عرصه دلپذیر
هزار آهو از پی همه شیر گیر
چو برخاست اسب تکاور ز جاش
فتاد آهو از عجز در دست و پاش
عقاب از پی کپک رفتی فراز
به پیش عقاب آمدی کبک باز
زسودای بط باز رفتی ز دست
به ابروی کبکان شدی پای بست
ز بسیاری کبک و دراج و غاز
گرفتی به دندان سر انگشت باز
بر ایشان گذشتی سه مه روزگار
بدین شادمانی و عشرت بهار
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۵ - آغاز داستان
گوهر بعدی:بخش ۷ - تابستان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.