۳۳۸ بار خوانده شده

بخش ۳۱ - غزل

فریاد همی دارم و فریاد رسی نیست
پندار درین گنبد فیروزه کسی نیست

ای باد خبر بر، بر آن یار همی دم
کز بهر خبر جز تو مرا همنفسی نیست

از هستی من جز نفسی باز نمانده‌ست
هر چند که این نیز بر آنم که بسی نیست

ما را هوس آن دست که در پای تو میریم
دارد مگسی در شکرستان تو پرواز

دردا که مرا قوت پر مگسی نیست
خواهیم گذشت از سر آن قلزم نیلی

آخر قدم همت ما کم ز خسی نیست
ای طوطی جان زرین قفس سبز برون ای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۳۰ - جمشید و سفر دریا
گوهر بعدی:بخش ۳۲ - در وصف صبح
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.