هوش مصنوعی: شاعر در این متن از گذر از دیار یار حبیب و مشاهده ویرانی‌های آن سخن می‌گوید. او از خاطرات گذشته و زیبایی‌های از دست رفته یاد می‌کند و با حسرت به دنبال نشانه‌هایی از آن روزگاران می‌گردد. در نهایت، شاعر به این نتیجه می‌رسد که هیچ تعلقی به منزلگاه‌های خاکی ندارد و دل و چشمش تنها به سلمی و سلماکی تعلق دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و حسرت‌آلود است که درک آن نیاز به بلوغ عاطفی و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

بخش ۵۶ - قطعه

چو بر حدود یار حبیب بگذشتم
که کرده بود خرابش جهان زبیبا کی

مجاوران دیار خراب را دیدم
در آن خرابه خراب و شکسته و باکی

به خاک راهگذار حبیب می گفتم
که ای غلام تو آب حیات در پاکی

کجا شدت گل این باغ شمع این مجلس؟
کجا شد آن طرب و عیش و آن طربناکی؟

بسی ازاین کلمات و حدیث رفت و نبود
در آن منازل خاکی به جز صدا حاکی

مرا که منزل آن ماه بود در دل و چشم
نبوده هیچ تعلق به منزل خاکی

زمان زمان به دل و چشم خویش می گفتم
ابا منازل سلمی و این سلماکی؟
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۵۵ - دربند افتادن خورشید به دستور افسر، مادرش
گوهر بعدی:بخش ۵۷ - بیتابی جمشید در فراق خورشید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.