هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و هجران معشوق خود سخن میگوید. او از باد صبحگاهی میخواهد پیامش را به معشوق برساند و از آرزوی دیدار و وصال او میگوید. شاعر از روزهای خوش گذشته و درد هجران در زمان حال یاد میکند و امیدوار است روزی دوباره معشوق را ببیند و از جمالش بهرهمند شود.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعر کلاسیک ممکن است برای گروههای سنی پایین دشوار باشد.
بخش ۶۹ - غزل
ای باد صبحگاهی بادا فدات جانم
در گوش آن صنم گو این نکته از زبانم
ای آرزوی جانم در آرزوی آنم
کز هجر یک حکایت در گوش وصل خوانم
روزی که با تو بودم بد بخت همنشینم
امروز کت به سالی روی چو مه نبینم
دانی چگونه باشم در محنت حبیبم
زآن پس که دیده باشی در دولتی چنانم
با دل به درد گفتم کان خوشدلی کجا شد؟
آخر مرا نگویی؟ دل گفت من ندانم؟
خواهم که از جمالت حظی تمام یابم
وز ساغر وصالت ذوقی رسد به جانم
آری گرت بیابم روزی به کام یابم
ورنه چنان که دانی در درد دل بمانم
در گوش آن صنم گو این نکته از زبانم
ای آرزوی جانم در آرزوی آنم
کز هجر یک حکایت در گوش وصل خوانم
روزی که با تو بودم بد بخت همنشینم
امروز کت به سالی روی چو مه نبینم
دانی چگونه باشم در محنت حبیبم
زآن پس که دیده باشی در دولتی چنانم
با دل به درد گفتم کان خوشدلی کجا شد؟
آخر مرا نگویی؟ دل گفت من ندانم؟
خواهم که از جمالت حظی تمام یابم
وز ساغر وصالت ذوقی رسد به جانم
آری گرت بیابم روزی به کام یابم
ورنه چنان که دانی در درد دل بمانم
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۶۸ - نامه خورشید به جمشید
گوهر بعدی:بخش ۷۰ - رفتن جمشید به دژ خورشید و دیدن او
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.