۲۷۳ بار خوانده شده

بخش ۶۹ - غزل

ای باد صبحگاهی بادا فدات جانم
در گوش آن صنم گو این نکته از زبانم

ای آرزوی جانم در آرزوی آنم
کز هجر یک حکایت در گوش وصل خوانم

روزی که با تو بودم بد بخت همنشینم
امروز کت به سالی روی چو مه نبینم

دانی چگونه باشم در محنت حبیبم
زآن پس که دیده باشی در دولتی چنانم

با دل به درد گفتم کان خوشدلی کجا شد؟
آخر مرا نگویی؟ دل گفت من ندانم؟

خواهم که از جمالت حظی تمام یابم
وز ساغر وصالت ذوقی رسد به جانم

آری گرت بیابم روزی به کام یابم
ورنه چنان که دانی در درد دل بمانم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۶۸ - نامه خورشید به جمشید
گوهر بعدی:بخش ۷۰ - رفتن جمشید به دژ خورشید و دیدن او
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.