هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از زبان عاشقی بیان می‌شود که در اوج پریشانی و بی‌قراری، معشوق را ستایش می‌کند. او خود را خاک، گرد، اشک و درد می‌داند، در حالی که معشوق را مهر، نور، عشق و جان می‌خواند. شاعر آرزو می‌کند معشوق را در آغوش بگیرد تا آتش جانش را تسکین دهد. او از جدایی و درد عشق می‌نالد و از معشوق می‌خواهد به او توجه کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شاهد افلاکی

چون زلف تو ام جانا در عین پریشانی
چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی

من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم
تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی

خواهم که تو را در بر بنشانم و بنشینم
تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی

ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی
من چشم تو را مانم تو اشک مرا مانی

در سینه ی سوزانم مستوری و مهجوری
در دیده ی بیدارم پیدایی و پنهانی

من زمزمه ی عودم تو زمزمه پردازی
من سلسله ی موجم تو سلسله جنبانی

از آتش سودایت دارم من و دارد دل
داغی که نمی بینی دردی که نمی دانی

دل با من و جان بی تو نسپاری و بسپارم
کام از تو و تاب از من نستانم و بستانی

ای چشم رهی سویت کو چشم رهی جویت ؟
روی از من سر گردان شاید که نگردانی
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر بعدی:حدیث جوانی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.