هوش مصنوعی: این شعر از حسرت و اندوه عمیق شاعر نسبت به روزگار پریشان و ناملایمات زندگی سخن می‌گوید. شاعر از دل‌های پریشان، طوفان حوادث، و غم‌های بی‌کران یاد می‌کند و اشاره می‌نماید که حتی طبیعت و جهان نیز گاهی سزاوار چنین رنج‌هایی نیست. با این حال، در پایان، شاعر به تسلی و امیدواری اشاره می‌کند و از بی‌اعتنایی به رنج‌های کوچک و داشتن دولتی بزرگ سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عمیق عاطفی و فلسفی درباره رنج‌های زندگی و روزگار پریشان است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر دشوار بوده و نیاز به تجربه و بلوغ فکری بیشتری دارد.

طوفان حادثات

این سوز سینه شمع شبستان نداشته است
وین موج گریه سیل خروشان نداشته است

آگه ز روزگار پریشان ما نبود
هر دل که روزگار پریشان نداشته است

از نوش خند گرم تو آفاق تازه گشت
صبح بهار این لب خندان نداشته است

ما را دلی بود که ز طوفان حادثات
چون موج یک نفس سر و سامان نداشته است

سر بر نکرد پاک نهادی ز جیب خاک
گیتی سری سزای گریبان نداشته است

جز خون دل ز خوان فلک نیست بهره ای
این تنگ چشم طاقت مهمان نداشته است

دریا دلان ز فتنه ی ایام فارغند
دریای بی کران غم طوفان نداشته است

آزار ما به مور ضعیفی نمی رسد
داریم دولتی که سلیمان نداشته است

غافل مشو ز گوهر اشک رهی که چرخ
این سیم گون ستاره به دامان نداشته است
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غباری در بیابانی
گوهر بعدی:داغ تنهایی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.