۳۵۴ بار خوانده شده

نازک اندام

ز جام آینه گون پرتو شراب دمید
خیال خواب چه داری ؟ که آفتاب دمید

درون اشک من افتاد نقش اندامش
به خنده گفت : که نیلوفری ز آب دمید

ز جامه گشت پدیدار گوی سینه او
ستاره ای ز گریبان ماهتاب دمید

کشید دانه ی امید ما سری از خاک
که برق خنده زنان از دل سحاب دمید

به باد رفت امیدی که داشتم از خلق
فریب بود فروغی که از سراب دمید

غبار تربت ما بوی گل دهد گویی
که جای لاله ازین خاک مشک ناب دمید

رهی چو برق شتابنده خنده ای زد و رفت
دمی نماند چو نوری که از شهاب دمید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:سایه آرمیده
گوهر بعدی:سودازده
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.