۳۸۸ بار خوانده شده

خشکسال ادب

دگر ز جان من ای سیمبر چه می خواهی؟
ربوده‌ای دل زارم دگر چه می خواهی؟

مریز دانه که ما خود اسیر دام توایم
ز صید طایر بی بال و پر چه می خواهی؟

اثر ز ناله خونین دلان گریزان است
ز ناله ای دل خونین اثر چه می خواهی؟

به گریه بر سر راهش فتاده بودم دوش
به خنده گفت از این رهگذر چه می خواهی؟

نهاده ام سر تسلیم زیر شمشیرت
بیار بر سرم ای عشق هر چه می خواهی

کنون که بی هنرانند کعبه دل خلق
چو کعبه حرمت اهل هنر چه می خواهی؟

به غیر آن که بیفتد ز چشم ها چون اشک
به جلوه گاه خزف از گهر چه می خواهی؟

رهی چه می طلبی نظم آبدار از من؟
به خشکسال ادب شعر تر چه می خواهی؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:برق نگاه
گوهر بعدی:حاصل عمر
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.