۴۱۳ بار خوانده شده
دور از تو هر شب تا سحر گریان چو شمع محفلم
تا خود چه باشد حاصلی از گریهٔ بی حاصلم؟
چون سایه دور از روی تو افتادهام در کوی تو
چشم امیدم سوی تو وای از امید باطلم
از بس که با جان و دلم ای جان و دل آمیختی
چون نکهت از آغوش گل بوی تو خیزد از گلم
لبریز اشکم جام کو؟ آن آب آتش فام کو؟
و آن مایهٔ آرام کو؟تا چاره سازد مشکلم
در کار عشقم یار دل آگاهم از اسرار دل
غافل نیم از کار دل وز کار دنیا غافلم
در عشق و مستی دادهام بود و نبود خویشتن
ای ساقی مستان بگو دیوانهام یا عاقلم
چون اشک میلرزد دلم از موج گیسویی رهی
با آن که در طوفان غم دریادلم دریادلم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
تا خود چه باشد حاصلی از گریهٔ بی حاصلم؟
چون سایه دور از روی تو افتادهام در کوی تو
چشم امیدم سوی تو وای از امید باطلم
از بس که با جان و دلم ای جان و دل آمیختی
چون نکهت از آغوش گل بوی تو خیزد از گلم
لبریز اشکم جام کو؟ آن آب آتش فام کو؟
و آن مایهٔ آرام کو؟تا چاره سازد مشکلم
در کار عشقم یار دل آگاهم از اسرار دل
غافل نیم از کار دل وز کار دنیا غافلم
در عشق و مستی دادهام بود و نبود خویشتن
ای ساقی مستان بگو دیوانهام یا عاقلم
چون اشک میلرزد دلم از موج گیسویی رهی
با آن که در طوفان غم دریادلم دریادلم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:آیینهٔ روشن
گوهر بعدی:سیه مست
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.