هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و اخلاقی است که در آن شاعر از مفاهیمی مانند خودشناسی، صبر، توکل به خدا، و دوری از حرص و کینه سخن میگوید. شاعر با استفاده از تمثیلها و استعارههای مختلف، مخاطب را به تفکر در مورد رفتارها و نگرشهای خود دعوت میکند و تأکید میکند که مشکلات زندگی با صبر و توکل به خدا حل میشوند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و تمثیلهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۱۳۳۷
اَلا ای رو تُرُش کرده، که تا نَبْوَد مرا مَدْخَل
نِبِشته گِردِ روی خود، صَلا نِعْمَ الْاِدامُ الْخَل
دو سه گام اَرْ زِحِرص و کین به حِلْم آیی، عَسَل جوشی
که عالَمها کُنی شیرین، نمیآیی، زِهی کاهَل
غَلَط دیدم، غَلَط گفتم، همیشه با غَلَط جُفتَم
که گَر من دیدَمی رویَت، نَمانْدی چَشمِ من اَحْوَل
دلا خود را در آیینه، چو کَژْبینی، هر آیینه
تو کَژْ باشی نه آیینه، تو خود را راست کُن اَوَّل
یکی میرفت در چاهی، چو در چَهْ دید او ماهی
مَهْ از گَردون نِدا کَردَش، من این سویَم، تو لاتَعْجَل
مَجو مَهْ را دَرین پَستی، که نَبْوَد در عَدَم هستی
نَرویَد نیشِکَر هرگز، چو کارَد آدمی حَنْظَل
خوشی در نَفیِ توست ای جان، تو در اثباتْ میجویی
از آن جا جو که میآید، نگردد مُشکلْ این جا حَل
تو آن بَطّی کَزْاِشْتابی، سِتاره جُست در آبی
تو آنی کَزْبرایِ پا، هَمیزد او رَگِ اَکْحَل
دَرین پایان، دَرین ساران، چو گُم گشتند هُشیاران
چه سازم من؟ که من در رَهْ، چُنان مَستم که لاتَسْأَل
خدایا دستِ مَستِ خود بگیر، اَرْنی دَرین مَقْصَد
زِمَستی آن کُند با خود، که در مَستی کُند مَنْبَل
گَرَم زیر و زَبَر کردی، به خود نزدیک تر کردی
که صِحَّت آید از دَردی، چو اَفْشُرده شود دُنْبَل
زِبَعدِ این میْ و مَستی، چو کارِ من تو کَردَسْتی
تَوکُّل کردهاَم بر تو، صَلا ای کاهِلانْ تَنْبَل
تویی ای شَمسِ تبریزی، نه زین مشرق، نه زین مغرب
نه آن شَمسی که هر باری کُسوف آید، شود مُخْتَل
نِبِشته گِردِ روی خود، صَلا نِعْمَ الْاِدامُ الْخَل
دو سه گام اَرْ زِحِرص و کین به حِلْم آیی، عَسَل جوشی
که عالَمها کُنی شیرین، نمیآیی، زِهی کاهَل
غَلَط دیدم، غَلَط گفتم، همیشه با غَلَط جُفتَم
که گَر من دیدَمی رویَت، نَمانْدی چَشمِ من اَحْوَل
دلا خود را در آیینه، چو کَژْبینی، هر آیینه
تو کَژْ باشی نه آیینه، تو خود را راست کُن اَوَّل
یکی میرفت در چاهی، چو در چَهْ دید او ماهی
مَهْ از گَردون نِدا کَردَش، من این سویَم، تو لاتَعْجَل
مَجو مَهْ را دَرین پَستی، که نَبْوَد در عَدَم هستی
نَرویَد نیشِکَر هرگز، چو کارَد آدمی حَنْظَل
خوشی در نَفیِ توست ای جان، تو در اثباتْ میجویی
از آن جا جو که میآید، نگردد مُشکلْ این جا حَل
تو آن بَطّی کَزْاِشْتابی، سِتاره جُست در آبی
تو آنی کَزْبرایِ پا، هَمیزد او رَگِ اَکْحَل
دَرین پایان، دَرین ساران، چو گُم گشتند هُشیاران
چه سازم من؟ که من در رَهْ، چُنان مَستم که لاتَسْأَل
خدایا دستِ مَستِ خود بگیر، اَرْنی دَرین مَقْصَد
زِمَستی آن کُند با خود، که در مَستی کُند مَنْبَل
گَرَم زیر و زَبَر کردی، به خود نزدیک تر کردی
که صِحَّت آید از دَردی، چو اَفْشُرده شود دُنْبَل
زِبَعدِ این میْ و مَستی، چو کارِ من تو کَردَسْتی
تَوکُّل کردهاَم بر تو، صَلا ای کاهِلانْ تَنْبَل
تویی ای شَمسِ تبریزی، نه زین مشرق، نه زین مغرب
نه آن شَمسی که هر باری کُسوف آید، شود مُخْتَل
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
۱۱۳۸
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.