هوش مصنوعی: شاعر به دنبال پاسخ برای پرسش‌های عمیق خود از طبیعت و هستی می‌گردد. او با موج، کوه، ماه و ستاره سخن می‌گوید، اما هیچ‌یک پاسخ او را نمی‌دهند. در نهایت، به درگاه خداوند می‌رود و تنها تبسمی می‌بیند. این متن بیانگر جست‌وجوی معنوی و احساس تنهایی در جهان است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. نوجوانان و بزرگسالان بهتر می‌توانند با این مضامین ارتباط برقرار کنند.

تنهائی

به بحر رفتم و گفتم به موج بیتابی
همیشه در طلب استی چه مشکلی داری؟

هزار لولوی لالاست در گریبانت
درون سینه چو من گوهر دلی داری؟
تپید و از لب ساحل رمید و هیچ نگفت

به کوه رفتم و پرسیدم این چه بیدردیست؟
رسد بگوش تو آه و فغان غم زده ئی

اگر به سنگ تو لعلی ز قطرهٔ خونست
یکی در آبه سخن با من ستم زده ئی
بخود خزید و نفس در کشید و هیچ نگفت

ره دراز بریدم ز ماه پرسیدم
سفر نصیب ، نصیب تو منزلی است که نیست

جهان ز پرتو سیمای تو سمن زاری
فروغ داغ تو از جلوهٔ دلی است که نیست
سوی ستاره رقیبانه دید و هیچ نگفت

شدم بحضرت یزدان گذشتم از مه و مهر
که در جهان تو یک ذره آشنایم نیست

جهان تهی ز دل و مشت خاک من همه دل
چمن خوش است ولی درخور نوایم نیست
تبسمی بلب او رسید و هیچ نگفت
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: چند بندی
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:کرمک شبتاب
گوهر بعدی:شبنم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.