هوش مصنوعی: این متن شعری از مولانا است که بر ضرورت تلاش و پختگی درونی برای رسیدن به روشنایی و حقیقت تأکید دارد. شاعر بیان می‌کند که برای رسیدن به نور و حقیقت، باید از خودگذشتگی کرد و با ضربتی جان خفته را بیدار ساخت. همچنین، اشاره می‌کند که گاهی موانع بیرونی وجود دارند، اما با اصرار و تلاش می‌توان بر آنها غلبه کرد.
رده سنی: 15+ مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در این شعر ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد که معمولاً از نوجوانی به بعد شکل می‌گیرد.

گرچه می دانم که روزی بی نقاب آید برون

گرچه می دانم که روزی بی نقاب آید برون
تا نپنداری که جان از پیچ و تاب آید برون

ضربتی باید که جان خفته برخیزد ز خاک
ناله کی بی زخمه از تار رباب آید برون

تاک خویش از گریه های نیمشب سیراب دار
کز درون او شعاع آفتاب آید برون

ذرهٔ بی مایه ئی ترسم که ناپیدا شوی
پخته تر کن خویش را تا آفتاب آید برون

در گذر از خاک و خود را پیکر خاکی مگیر
چاک اگر در سینه ریزی ماهتاب آید برون

گر بروی تو حریم خویش را در بسته اند
سر بسنگ آستان زن لعل ناب آید برون
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل/قصیده/قطعه
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:انقلاب! ای انقلاب!
گوهر بعدی:گشاده رو ز خوش و ناخوش زمانه گذر
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.