۳۳۹ بار خوانده شده

خودی را مردم آمیزی دلیل نارسائی ها

خودی را مردم آمیزی دلیل نارسائی ها
تو ای درد آشنا بیگانه شو از آشنائی ها

بدرگاه سلاطین تا کجا این چهره سائی ها
بیاموز از خدای خویش ناز کبریائی ها

محبت از جوانمردی بجائی میرسد روزی
که افتد از نگاهش کاروبار دلربائی ها

چنان پیش حریم او کشیدم نغمهٔ دردی
که دادم محرمان را لذت سوز جدائی ها

از آن بر خویش می بالم که چشم مشتری کور است
متاع عشق نافرسوده ماند از کم روائی ها

بیا بر لاله پا کوبیم و بیباکانه می نوشیم
که عاشق را بحل کردند خون پارسائی ها

برون آ از مسلمانان گریز اندر مسلمانی
مسلمانان روا دارند کافر ماجرائی ها
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:مثل شرر ذره را تن به تپیدن دهم
گوهر بعدی:چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.