۴۴۵ بار خوانده شده

خود را کنم سجودی ، دیر و حرم نمانده

خود را کنم سجودی ، دیر و حرم نمانده
این در عرب نمانده آن در عجم نمانده

در برگ لاله و گل آن رنگ و نم نمانده
در ناله های مرغان آن زیر و بم نمانده

در کارگاه گیتی نقش نوی نبینم
شاید که نقش دیگر اندر عدم نمانده

سیاره های گردون بی ذوق انقلابی
شاید که روز و شب را توفیق رم نمانده

بی منزل آرمیدند پا از طلب کشیدند
شاید که خاکیان را در سینه دم نمانده

یا در بیاض امکان یکبرگ ساده ئی نیست
یا خامهٔ قضا را تاب رقم نمانده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:کم سخن غنچه که در پردهٔ دل رازی داشت
گوهر بعدی:به سواد دیدهٔ تو نظر آفریده ام من
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.