۴۱۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱

دریای خیالیم و نمی نیست در اینجا
جز وهم وجود و عدمی نیست در اینجا

رمز دو جهان از ورق آینه خواندیم
جزگرد تحیر رقمی نیست در اینجا

عالم همه میناگر بیداد شکست است
این طرفه‌که‌سنگ ستمی نیست در اینجا

تا سنبل این باغ به همواری رنگ است
جزکج نظری پیچ وخمی نیست دراینجا

بر نعمت دنیا چه هوسهاکه نپختیم
هرچند غذا جز قسمی نیست در اینجا

برهم نزنی سلسلهٔ نازکریمان
محتاج شدن بی‌کرمی نیست در اینجا

گرد حشم بی‌کسی‌ات سخت بلندست
از خوبش برون آ علمی نیست در اینجا

ما بی‌خبران قافلهٔ دشت خیالیم
رنگ است به‌گردش‌، قدمی نیست دراینجا

از حیرت دل بند نقاب توگشودیم
آیینه‌گری کارکمی نیست در اینجا

بیدل من و بیکاری و معشوق تراشی
جز شوق برهمن‌، صنمی نیست در اینجا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.