هوش مصنوعی: این شعر به بیان دردها و رنج‌های درونی شاعر می‌پردازد. او از تلاش‌های بی‌ثمر، حیرانی دل، ناتوانی در بیان دردها، و تنهایی خود سخن می‌گوید. همچنین، اشاره‌ای به عشق و جمال یار دارد و هشدار می‌دهد که نباید فریب دنیا را خورد. در نهایت، شاعر به دنبال آرامش و درک حقیقت است.
رده سنی: 18+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از عبارات و مفاهیم ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده و نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۳۱

برآن سرم‌که ز دامن برون‌کشم پا را
به جیب آبله ریزم غبار صحرا را

به سعی دیدة حیران دل از ثپش ننشست
گهرکند چه‌قدر خشک آب دریا را

اثرگم است به گرد کساد این بازار
همان به ناله فروشید درد دلها را

ز خویش‌گم شدنم‌کنج عزلتی دارد
که بار نیست در آن پرده وهم عنقا را

زبان درد دل آسان نمی‌توان فهمید
شکسته‌اند به صد رنگ شیشهٔ ما را

فضای خلوت دل جلوه‌گاه غیری نیست
شکافتیم به نام تو این معما را

نگاه یار ز پهلوی ناز می‌بالد
به قدرنشئه بلند است موج صهبا را

مخور فریب غنا از هوس‌گدازی یأس
مباد آب دهد مزرع تمنا را

ز جوش صافی دل‌، جسم‌، جان تواند شد
به سعی شیشه پری کرده‌اند خارا را

به غیر عکس ندانم دگر چه خواهی دید
اگر در آینه بینی جمال یکتا را

به ففر تکیه زدی بگذر از تملق خلق
به مرگ ریشه دواندی درازکن پا را

چه سان به عشرت واماندگان رسی بیدل
به چشم آبلهٔ پا ندیده‌ای ما را
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.