هوش مصنوعی:
این شعر عرفانی و فلسفی از بیدل دهلوی است که به مضامینی مانند عشق، جستجوی معنوی، رهایی از قید و بندهای دنیوی، و رسیدن به حقیقت وجودی میپردازد. شاعر از مخاطب میخواهد که از تعلقات دنیوی دست بکشد، به درون خود بنگرد و به حقیقت وجودی خود برسد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات انتزاعی و نمادین نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی برای درک بهتر دارند.
غزل شمارهٔ ۷۴
ستماست اگر هوستکشدکه بهسیر سرو و سمن درآ
تو ز غنچهکم ندمیدهای، در دلگشا به چمن درآ
پی نافههای رمیده بو، مپسند زحمت جستجو
به خیال حلقهٔ زلف اوگرهی خور و به ختن درآ
نفست اگرنه فسون دمد به تعلق هوس جسد
زه دامن توکه میکشدکه در این رباطکهن درآ
هوس تو نیک وبد تو شد، نفس تو دم و دد تو شد
که به این جنون بلد توشدکه به عالم توو من درآ
غم انتظار تو بردهام به ره خیال تو مردهام
قدمی به پرسش منگشا نفسی چوجان به بدن درآ
چو هوا ز هستی مبهمی به تأملی زدهام خمی
گره حقیقت شبنمی بشکاف و در دل من درآ
نههوای اوج و نه پستیات نه خروش هوش و نه مستیت
چوسحر چه حاصل هستیات نفسی شو و بهسخن درآ
چهکشی زکوشش عاریت الم شهادت بیدیت
به بهشت عالم عافیت در جستجو بشکن درآ
بهکدام آینه مایلیکه ز فرصت این همه غافلی
تو نگاه دیدهٔ بسملی مژه واکن و بهکفن درآ
زسروش محفلکبریا همه وقت میرسد اینندا
که به خلوت ادب و وفا ز در برون نشدن درآ
بدرآی بیدل ازین قفس اگرآن طرفکشدت هوس
تو بهغربت آنهمه خوشنهایکهبگویمت بهوطن درآ
تو ز غنچهکم ندمیدهای، در دلگشا به چمن درآ
پی نافههای رمیده بو، مپسند زحمت جستجو
به خیال حلقهٔ زلف اوگرهی خور و به ختن درآ
نفست اگرنه فسون دمد به تعلق هوس جسد
زه دامن توکه میکشدکه در این رباطکهن درآ
هوس تو نیک وبد تو شد، نفس تو دم و دد تو شد
که به این جنون بلد توشدکه به عالم توو من درآ
غم انتظار تو بردهام به ره خیال تو مردهام
قدمی به پرسش منگشا نفسی چوجان به بدن درآ
چو هوا ز هستی مبهمی به تأملی زدهام خمی
گره حقیقت شبنمی بشکاف و در دل من درآ
نههوای اوج و نه پستیات نه خروش هوش و نه مستیت
چوسحر چه حاصل هستیات نفسی شو و بهسخن درآ
چهکشی زکوشش عاریت الم شهادت بیدیت
به بهشت عالم عافیت در جستجو بشکن درآ
بهکدام آینه مایلیکه ز فرصت این همه غافلی
تو نگاه دیدهٔ بسملی مژه واکن و بهکفن درآ
زسروش محفلکبریا همه وقت میرسد اینندا
که به خلوت ادب و وفا ز در برون نشدن درآ
بدرآی بیدل ازین قفس اگرآن طرفکشدت هوس
تو بهغربت آنهمه خوشنهایکهبگویمت بهوطن درآ
وزن: متفاعلن متفاعلن متفاعلن متفاعلن
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.