هوش مصنوعی:
این شعر از بیدل دهلوی، درد و رنج عشق، ناامیدی و رنجهای زندگی را به تصویر میکشد. شاعر از عشق پرتلاطم، مرگ، جنون و رنجهای هستی سخن میگوید و با تصاویر شاعرانهای مانند خاک، انگور، شمع و کوهها، احساسات عمیق خود را بیان میکند. در نهایت، شعر به خوداندیشی و فرو رفتن در خویشتن ختم میشود.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق فلسفی، عرفانی و عاشقانه در این شعر وجود دارد که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند مرگ و جنون ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین یا نامفهوم باشد.
غزل شمارهٔ ۲۰۹
افتاده زندگی بهکمین هلاک ما
چندانکه وارسی به سر ماست خاک ما
ذوق گداز دل چقدر زور داشتهست
انگور را ز ریشه برآورد تاک ما
بردیم تا سپهر غبار جنون چو صبح
برشمع خنده ختم شد ازجیب چاک ما
تاب و تب قیامت هستی کشیدهایم
ازمرگ نیست آن هه تشویش و باک ما
کهسار را ز نالهٔ ما باد میبرد
کس را به درد عشق مباد اشتراک ما
قناد نیست مائده آرای بزم عشق
لذت گمان مبرکه زمخت است زاک ما
پست و بلند شوخی نظاره هیچ نیست
مژگان بس است سر بهسمک تاسماک ما
آخربهفکرخویش فرورفتن است وبس
چون شمعکنده استگریبان مغاک ما
صیقل مزن بر آینهٔ عرض انفعال
ای جهد خشککن عرق شرمناک ما
بیدل ز درد عشق بسی خونگریستی
ترکرد شرم اشک تو دامان پاک ما
چندانکه وارسی به سر ماست خاک ما
ذوق گداز دل چقدر زور داشتهست
انگور را ز ریشه برآورد تاک ما
بردیم تا سپهر غبار جنون چو صبح
برشمع خنده ختم شد ازجیب چاک ما
تاب و تب قیامت هستی کشیدهایم
ازمرگ نیست آن هه تشویش و باک ما
کهسار را ز نالهٔ ما باد میبرد
کس را به درد عشق مباد اشتراک ما
قناد نیست مائده آرای بزم عشق
لذت گمان مبرکه زمخت است زاک ما
پست و بلند شوخی نظاره هیچ نیست
مژگان بس است سر بهسمک تاسماک ما
آخربهفکرخویش فرورفتن است وبس
چون شمعکنده استگریبان مغاک ما
صیقل مزن بر آینهٔ عرض انفعال
ای جهد خشککن عرق شرمناک ما
بیدل ز درد عشق بسی خونگریستی
ترکرد شرم اشک تو دامان پاک ما
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.