۲۵۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۵۶

در خموشی یک قلم آوازهٔ جمعیت است
غنچه را پاس نفس شیرازهٔ جمعیت است

لذت آسودگی آشفتگان دانند و بس
زلف را هر حلقه در خمیازهٔ جمعیت است

جبر به مردن منزل آرام نتوان یافتن
گور اگر لب واکند دروازهٔ جمعیت است

همچوگردابم در این دریای توفان اعتبار
عمرها شدگوش برآوازهٔ جمعیت است

سوختن خاکسترآراگشت مفت عافیت
شعلهٔ ما را نوید تازهٔ جمعیت است

گل بقدر غنچه‌گردیدن پریشان می‌شود
تفرقه آیینهٔ اندازهٔ جمعیت است

خاکساریهای بیدل در پریشان مشربی
شاهد آشفتگی را غازهٔ جمعیت است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.