هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی به مناسبت عید نوروز سروده شده است. شاعر از ساقی میخواهد جام شراب را بیاورد تا از غم روزگار رها شود. او در مقابل هفتسین و رسوم نوروزی، عشق و زیبایی معشوق را ترجیح میدهد و از شراب کهنه و جام لبریز سخن میگوید. همچنین، شاعر به ستایش معشوق و گلایه از روزگار میپردازد و آرزو میکند که دشمنانش نابود شوند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانه و عرفانی است و برخی ابیات اشاره به شراب و مفاهیم پیچیدهتر دارند که درک آنها برای مخاطبان جوانتر دشوار است. همچنین، برخی ابیات حاوی گلایه از دشمنان و آرزوی نابودی آنهاست که ممکن است برای سنین پایینتر مناسب نباشد.
قصیدهٔ شمارهٔ ۸ - فی مدح سلطان العادل محمد شاه غازی رحمهالله علیه
عید شد ساقی بیا درگردش آور جام را
پشتپا زن دور چرخ وگردش ایام را
سین ساغر بس بود ای ترک ما را روز عید
گو نباشد هفت سین رندان دردآشام را
خلق را بر لب حدیث جامة نو هست و من
از شرابکهنه میخواهم لبالب جام را
هرکسی شکر نهد بر خوان و بر خواند دعا
من ز لعل شکرینت طالبم دشنام را
هر تنی را هست سیم و دانةگندم به دست
مایلم من دانة خال تو سیم اندام را
سیر برخوانست مردم را و من از عمر سیر
بیدل آرامیکه برده است از دلم آرام را
پسته و بادام نقل روز نوروز است و من
با لب و چشمت نخواهم پسته و بادام را
عود اندر عید میسوزند و من نالان چو عود
بیبتیکز خال هندو ره زند اسلام را
یکدگر راخلقمیبوسند ومن زینغم هلاک
گرچه بوسد دیگری آن شوخ شیرینکام را
سرکه بردستارخوانخلق وهمچونسرکه دوست
میکند بر ما ترش رنگین رخگلفام را
خلق را در سال روزی عید و من از چهر شاه
عید دارم سال و ماه و هفته صبح و شام را
لاجرم این عید خاص منکه بادا پایدار
کر و فرش بشکند بازار عید عام را
آسمان دین و دولتکز هلالی شکل تیغ
گاهکین بر هیأت جوزاکند بهرام را
بانگرب ارحم برآید از زمین و آسمان
هر زمانکان سام صولت برکشد صمصام را
خصم از روی خرد با وی ندارد دشمنی
اقتضایی هست آخر علت سرسام را
در دل او نیستکین دشمنان آری به طبع
آدمی در دل نگیردکینة انعام را
کاش پیش از انعقاد نطفة اعدای تو
ایزد اندر نار نیران سوختی ارحام را
هرکه باویکینهجوید عقلگویدکاین سفیه
کین نیاغازیدی ار آگه بدی انجام را
خصمبگریزد ز سهمش آریآری اشکبوس
چونکشدگرزگران دل بگسلد رهام را
بدر دنیا صدر دین ایکاندر ایوان میکند
گفت جان بخشت مصور صورت الهام را
باتو هرکسکین سگالد نیستهشیار ار نهمرد
تا خرد دارد نخاردگردن ضرغام را
جاودان مانی و خوانی هر صباح روز عید
عید شد ساقی بیا درگردش آور جام را
پشتپا زن دور چرخ وگردش ایام را
سین ساغر بس بود ای ترک ما را روز عید
گو نباشد هفت سین رندان دردآشام را
خلق را بر لب حدیث جامة نو هست و من
از شرابکهنه میخواهم لبالب جام را
هرکسی شکر نهد بر خوان و بر خواند دعا
من ز لعل شکرینت طالبم دشنام را
هر تنی را هست سیم و دانةگندم به دست
مایلم من دانة خال تو سیم اندام را
سیر برخوانست مردم را و من از عمر سیر
بیدل آرامیکه برده است از دلم آرام را
پسته و بادام نقل روز نوروز است و من
با لب و چشمت نخواهم پسته و بادام را
عود اندر عید میسوزند و من نالان چو عود
بیبتیکز خال هندو ره زند اسلام را
یکدگر راخلقمیبوسند ومن زینغم هلاک
گرچه بوسد دیگری آن شوخ شیرینکام را
سرکه بردستارخوانخلق وهمچونسرکه دوست
میکند بر ما ترش رنگین رخگلفام را
خلق را در سال روزی عید و من از چهر شاه
عید دارم سال و ماه و هفته صبح و شام را
لاجرم این عید خاص منکه بادا پایدار
کر و فرش بشکند بازار عید عام را
آسمان دین و دولتکز هلالی شکل تیغ
گاهکین بر هیأت جوزاکند بهرام را
بانگرب ارحم برآید از زمین و آسمان
هر زمانکان سام صولت برکشد صمصام را
خصم از روی خرد با وی ندارد دشمنی
اقتضایی هست آخر علت سرسام را
در دل او نیستکین دشمنان آری به طبع
آدمی در دل نگیردکینة انعام را
کاش پیش از انعقاد نطفة اعدای تو
ایزد اندر نار نیران سوختی ارحام را
هرکه باویکینهجوید عقلگویدکاین سفیه
کین نیاغازیدی ار آگه بدی انجام را
خصمبگریزد ز سهمش آریآری اشکبوس
چونکشدگرزگران دل بگسلد رهام را
بدر دنیا صدر دین ایکاندر ایوان میکند
گفت جان بخشت مصور صورت الهام را
باتو هرکسکین سگالد نیستهشیار ار نهمرد
تا خرد دارد نخاردگردن ضرغام را
جاودان مانی و خوانی هر صباح روز عید
عید شد ساقی بیا درگردش آور جام را
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - در مدح حاجی اسدالله خان شیرازی
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۹ - در شکایت از ممدوح گوید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.