هوش مصنوعی:
شخصی از دوستانش شکایت میکند و دلیل میآورد که خانه و کاشانهاش را از دست داده است. سپس داستان پیرمردی را نقل میکند که در پیری تصمیم به ازدواج گرفت و دختری جوان را به همسری برگزید. در مراسم عروسی، پیرمرد ناتوانی خود را نشان داد و نتوانست به هدف خود برسد. در ادامه، متن به بیان نکاتی درباره گناه، ترس و ناامیدی میپردازد و با تصاویری از طبیعت و احساسات شاعرانه پایان مییابد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم پیچیده و تمثیلهای اجتماعی است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربه زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی اشارات غیرمستقیم به مسائل جنسی و ناتوانی در ازدواج ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامناسب باشد.
حکایت شمارهٔ ۹
به دوستان گله آغاز کرد و حجت ساختم که خان و مان من این شوخ دیده پاک برُفت
شنیدهام که درین روزها کهن پیری
خیال بست به پیرانه سر که گیرد جفت
بخواست دخترکی خبروی گوهر نام
چو درج گوهرش از چشم مردمان بنهفت
چنان که رسم عروسی بود تماشا بود
ولی به حمله اوّل عصای شیخ بخفت
کمان کشید و نزد بر هدف که نتوان دوخت
مگر به خامه فولاد جامه هنگفت
پس از خلافت و شنعت گناه دختر نیست
ترا که دست بلرزد گهر چه دانی سفت
سود دریا نیک بودی گر نبودی بیم موج
صحبت گل خوش بدی گر نیستی تشویش خار
دوش چون طاووس می نازیدم اندر باغ وصل
دیگر امروز از فراق یار می پیچم چو مار
شنیدهام که درین روزها کهن پیری
خیال بست به پیرانه سر که گیرد جفت
بخواست دخترکی خبروی گوهر نام
چو درج گوهرش از چشم مردمان بنهفت
چنان که رسم عروسی بود تماشا بود
ولی به حمله اوّل عصای شیخ بخفت
کمان کشید و نزد بر هدف که نتوان دوخت
مگر به خامه فولاد جامه هنگفت
پس از خلافت و شنعت گناه دختر نیست
ترا که دست بلرزد گهر چه دانی سفت
سود دریا نیک بودی گر نبودی بیم موج
صحبت گل خوش بدی گر نیستی تشویش خار
دوش چون طاووس می نازیدم اندر باغ وصل
دیگر امروز از فراق یار می پیچم چو مار
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.