هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از بیدل دهلوی، با استفاده از تصاویر شاعرانه و استعارههای عمیق، به بیان دردها و رنجهای عشق و جدایی میپردازد. شاعر از عشق به عنوان تیغی که زخم میزند و شبنمی که شعله میافروزد یاد میکند و دل ناتوان خود را شکار ناز غزال توصیف مینماید. او به زیباییهای معشوق و تأثیرات عمیق آن بر روح و جان خود اشاره دارد و در نهایت، عشق را به عنوان بهشت خرمی و مجمع امکان میستاید، هرچند که شخصیت معشوق را انسانی خاکی و مروتمند میداند.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن برای مخاطبان کمسنوسال دشوار خواهد بود. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و واژگان ادبی بالا، نیازمند سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی است که معمولاً در نوجوانان و بزرگسالان یافت میشود.
غزل شمارهٔ ۶۷۹
شهید خنده زخمم که تیغ همدم اوست
کباب گلشن داغم که شعله شبنم اوست
شکار ناز غزالیست، ناتوان دل من
که رنگ دهر به فتراک بستهٔ رم اوست
تو را به ملک ملاحت سزد سلیمانی
از آن نگین تبسم که غنچه خاتم اوست
به برق تیغ تو نازمکه در بهار خیال
هزار صبح تجلی مقابل دم اوست
چه ممکن است ززلفت برون تپیدن دل
که حسن هم ز اسیران حلقهٔ خم اوست
ز تنگی دلم اندیشه میتپد در خون
چگونه محشر غم در فضای مبهم اوست
بهار خاک به این رنگ و بو چه امکان است
نفس در آینهٔ ما هوای عالم اوست
شهید تیغ که زین وادی خراب گذشت
که شام و صبح هجوم غبار ماتم اوست
هوای الفت بیگانه مشربی داریم
قرار ما طلب او، نشاط ما غم اوست
بهشت خرمی ماست مجمع امکان
ولی چه سود که شخص مروت آدم اوست
به چشم کم منگر بیدل ستمزده را
که آبروی محبت به دیدهٔ نم اوست
کباب گلشن داغم که شعله شبنم اوست
شکار ناز غزالیست، ناتوان دل من
که رنگ دهر به فتراک بستهٔ رم اوست
تو را به ملک ملاحت سزد سلیمانی
از آن نگین تبسم که غنچه خاتم اوست
به برق تیغ تو نازمکه در بهار خیال
هزار صبح تجلی مقابل دم اوست
چه ممکن است ززلفت برون تپیدن دل
که حسن هم ز اسیران حلقهٔ خم اوست
ز تنگی دلم اندیشه میتپد در خون
چگونه محشر غم در فضای مبهم اوست
بهار خاک به این رنگ و بو چه امکان است
نفس در آینهٔ ما هوای عالم اوست
شهید تیغ که زین وادی خراب گذشت
که شام و صبح هجوم غبار ماتم اوست
هوای الفت بیگانه مشربی داریم
قرار ما طلب او، نشاط ما غم اوست
بهشت خرمی ماست مجمع امکان
ولی چه سود که شخص مروت آدم اوست
به چشم کم منگر بیدل ستمزده را
که آبروی محبت به دیدهٔ نم اوست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۷۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.