۲۸۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۸۰

تو آفتاب و جهان جزبه جستجوی تو نیست
بهار در نظرم غیر رنگ و بوی تو نیست

ازین قلمرو مجنون‌کسی نمی‌جوشد
که نارسیده به‌فهمت درآرزوی تو نیست

خروش‌کن‌فیکون در خم ازل ازلی‌ست
نوای‌کس به خرابات های و هوی تو نیست

ز دور باش ادب خیز حکم یکتایی
غبارما همه‌گرخون شود به‌کوی تونیست

جهان به حسرت دیدار می‌زند پر و بال
ولی چه سودکه رفع حجاب خوی تو‌نیست

ز بی‌نیازی مطلق‌، شکوه چوگانت
به‌عالمی‌ست‌که‌این هفت عرصه‌،‌گوی تو نیست

به‌کار خانهٔ یکتایی این چه استغناست
جهان‌جلوه‌ای و جلوه روبروی تو نیست

ز جوش بحر نواهاست در طبیعت موج
من وتویی همه آفاق غیرتوی تونیست

هزار آینه توفان حیرتست اینجا
که چشم سوی توداریم و هیچ سوی تونیست

حدیث مکتب عنقا چه سرکند بیدل
که حرف و صوت جزافسانهٔ مگوی تو نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۷۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.