هوش مصنوعی: این شعر از بیدل دهلوی، با استفاده از تصاویر و استعاره‌های پیچیده، به موضوعاتی مانند ناپایداری زندگی، بی‌وفایی دنیا، رنج‌های عشق، و تسلیم در برابر سرنوشت می‌پردازد. شاعر از گذرا بودن عمر، ناامیدی از وفا، و دردهای عشق سخن می‌گوید و در نهایت به ضرورت پذیرش قضا و قدر اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی، همراه با استعاره‌های پیچیده، برای درک کامل نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی مضامین مانند ناامیدی و تسلیم در برابر سرنوشت ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۸۳۴

گل در چمن رسید و قدم بر هواگذاشت
جای دگر نیافت‌که بر رنگ پاگذاشت

تعمیر رنگ ز آب و گل اعتماد نیست
نتوان بنای عمر به دوش وفا گذاشت

عمری ا‌ست خاک من به سر من فتاده است
این‌گرد دامن تو ندانم چرا گذاشت

وامانده ی قلمرو یاسم چو نقش پا
زین دشت هرکه رفت مرا بر قفا گذاشت

می‌خواست فرصت از شرر کاغذ انتخاب
رنگ پریده بر ورقم نقطه‌ها گذاشت

رفتم ز خویش لیک به دوش فتادگی
برخاستن غبار مرا بی‌عصا گذاشت

هرجا روی غنیمت یک دم رفاقتیم
ما را نمی‌توان به امید بقا گذاشت

با خود فتاد کار جهان از غرور عشق
آه این چه ظلم بود که ما را به ما گذاشت

زین‌ گردن ضعیف ‌که باریکتر ز موست
باید سر بریده به تیغ قضاگذاشت

آن را که عشق از هوس هرزه واخرید
برد از سگ استخوان و به پیش هما گذاشت

بیدل عروج جاه خطرگاه لغزش است
فهمیده بایدت به لب بام پا گذاشت
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۳۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.