هوش مصنوعی: این شعر از مولانا بیدل دهلوی، با تصاویر شاعرانه و عمیق، به بیان حالات روحی و عرفانی می‌پردازد. شاعر از مفاهیمی مانند بی‌خودی، غبار وجود، رنج و تسلیم، و موهوم بودن هستی سخن می‌گوید. او با استفاده از استعاره‌های زیبا مانند غبار، شمع، خورشید، و موج، حالات درونی خود را به تصویر می‌کشد و در نهایت به پریشانی و بی‌ثباتی جهان اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد. درک استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به تجربه و شناخت بیشتری از ادبیات عرفانی دارد.

غزل شمارهٔ ۸۶۱

باز وحشی‌جلوه‌ای‌در دیده جولان‌کرد و رفت
از غبارم دست‌بر هم‌سوده سامان‌کرد و رفت

پرتو حسنی چراغ خلوت اندیشه شد
در دل هر ذره صد خورشید پنهان‌کرد و رفت

رنجها در عالم تسلیم راحت می‌شود
شمع از خار قدم سامان مژگان‌کرد و رفت

بی‌تمیزی دامن نازی به صحرا می‌فشاند
شوخی اندیشهٔ ما راگریبان‌کرد و رفت

بود در طبع سحرنیرنگ شبنم سازییی
تنگی غفلت نفس را اشک غلتان‌کرد و رفت

نیستم آگه زنقش هستی موهوم خویش
اینقدر دانم‌که بر آیینه بهتان‌کرد و رفت

رنگ‌گرداندن غبار دست بر هم سوده بود
بیخودی آگاهم از وضع پریشان‌کرد و رفت

سعی‌بیرون‌تازی‌ات ز‌ین‌بحرپر دشوار نیست
می‌تون‌چون‌موج‌گوهرترک‌جولان‌کرد و رفت

خاک غارت‌پرور بنیاد این ویرانه‌ایم
هرکه آمد اندکی ما را پریشان‌کرد و رفت

جای دل بیدل درین محفل پسندی داشتم
بسکه تنگ‌آمد پری‌افشاند وافغان‌کرد و رفت
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۶۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.