هوش مصنوعی:
این شعر از بیدل دهلوی سرشار از مضامین عرفانی، عاشقانه و فلسفی است. شاعر با استفاده از تصاویر پیچیده و استعارات غنی، به بیان دردها، شوریدگیها و جستجوی معنوی خود میپردازد. مفاهیمی مانند عشق، رنج، جستجوی حقیقت، ناپایداری دنیا و وابستگی به معشوق در این شعر به چشم میخورد.
رده سنی:
18+
محتوا شامل مفاهیم پیچیده عرفانی و فلسفی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین استفاده از استعارات و نمادهای غنی ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۹۹۹
هوسپیمایی جاهت خمارآلود غم دارد
رعونت گر نخواهی نقش پا هم جامجم دارد
مزاج آتشینکم نیست چونگل خرمن ما را
به آن برقی که باید سوختخود را رنگ هم دارد
چه نقصان گر کدورت سرخط پیشانی ما شد
دبیر طالع ما خامهٔ مشکین رقم دارد
دماغآرای وهمیم از حباب ما چه میپرسی
شراب محمل ما شیشه بر طاق عدم دارد
چسان رامکمند نالهگردد وحشی چشمی
که خواب ناز هم در حلقهٔ آغوش رم دارد
علاجی نیست غیر از داغ زخم خاکساران را
که چاک جاده یکسر بخیهٔ نقش قدم دارد
بود خونریزتر گر راستی شد پیشهٔ ظالم
چو شمشیری که افتد راست خم اکثر دودم دارد
دل از همدوشی عکس تو بر آیینه میلرزد
که او مست می نازست و این دیوار نم دارد
ز ما و من نشد محرم نوای عافیت گوشم
همه افسانه است این محفل اما خواب کم دارد
در این غارتسرا مشت غبار رفته بر بادم
به آرامم سجود آستانت متهم دارد
به رنگی تشنهٔ شوقم خراش زخم الفت را
که خار وادی مجنون به پای من قسم دارد
سراغ رفتهگیر از هرچه مییابی نشان بیدل
همه گر نام باشد در نگین نقش قدم دارد
رعونت گر نخواهی نقش پا هم جامجم دارد
مزاج آتشینکم نیست چونگل خرمن ما را
به آن برقی که باید سوختخود را رنگ هم دارد
چه نقصان گر کدورت سرخط پیشانی ما شد
دبیر طالع ما خامهٔ مشکین رقم دارد
دماغآرای وهمیم از حباب ما چه میپرسی
شراب محمل ما شیشه بر طاق عدم دارد
چسان رامکمند نالهگردد وحشی چشمی
که خواب ناز هم در حلقهٔ آغوش رم دارد
علاجی نیست غیر از داغ زخم خاکساران را
که چاک جاده یکسر بخیهٔ نقش قدم دارد
بود خونریزتر گر راستی شد پیشهٔ ظالم
چو شمشیری که افتد راست خم اکثر دودم دارد
دل از همدوشی عکس تو بر آیینه میلرزد
که او مست می نازست و این دیوار نم دارد
ز ما و من نشد محرم نوای عافیت گوشم
همه افسانه است این محفل اما خواب کم دارد
در این غارتسرا مشت غبار رفته بر بادم
به آرامم سجود آستانت متهم دارد
به رنگی تشنهٔ شوقم خراش زخم الفت را
که خار وادی مجنون به پای من قسم دارد
سراغ رفتهگیر از هرچه مییابی نشان بیدل
همه گر نام باشد در نگین نقش قدم دارد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.