هوش مصنوعی: این شعر عرفانی و غنایی از بیدل دهلوی، به موضوعاتی مانند عشق، فقر معنوی، دوری از هوس‌های دنیوی و وابستگی به معشوق حقیقی می‌پردازد. شاعر با استفاده از تصاویر شاعرانه مانند گل، صبح، چمن و شمع، مفاهیم عمیق عرفانی را بیان می‌کند. او از رهایی از تعلقات دنیوی و رسیدن به وصال معشوق سخن می‌گوید و بر اهمیت دوری از هوس‌ها تأکید دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۱۰۷۰

آه به دوستان دگر عرض دعا که می‌برد
اشک چکید و ناله رفت‌، نامهٔ ما که می‌برد

توأم گل دمیده‌ایم دامن صبح چیده‌ایم
در چمنی‌که رنگ ماست بوی وفا که می‌برد

نغمهٔ محفل‌کرم وقف جنون سایل است
ورنه به عرض مدعا عرض حیا که می‌برد

ننگ هوس نمی‌کشد دولت بی‌زوال ما
بر در کبریای فقر نام هما که می‌برد

کرد کشاکش هوس مفلست از شکوه ناز
آگهی اینکه از کفت رنگ حنا که می‌برد

هرکه‌ گذشت ازین‌ چمن ریشهٔ‌ حسرتش بجاست
این همه‌ کاروان رنگ رو به قفا که می‌برد

آینهٔ حضور دل تحفهٔ دیر و کعبه نیست
آنچه نثار نازتست در همه جاکه می‌برد

از غم هستی و عدم یاد تو کرد فارغم
خاک مرا به باد هم ازتو جدا که می برد

شمع چو وقت دررسد خفته به بال وپررسد
رفتن اگر به سر رسد زحمت پا که می‌برد

تا به فلک دلیل ما چشم‌گشودن‌ست و بس
کوری اگرنه ره زند کف به عصاکه می‌برد

بیدل از الفت هوس نگذر و راه انس‌ گیر
منتظر طلب مباش ننگ بیاکه می‌برد
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۶۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.