۲۹۵ بار خوانده شده
ز دنیا چهگیرد اگر مردگیرد
مگر دامن همت فردگیرد
خجل میروم از زیانگاه هستی
عدم تا چه از من رهآوردگیرد
عرق دارد آیینه از شرم رنگم
بگو تا گلاب از گل زرد گیرد
تنآسان اقبال بخت سیاهم
حیا بایدم سایه پرورد گیرد
عبث لطمهفرسای موت و حیاتم
فلک تاکیام مهرهٔ نردگیرد
شب قانعان از سحر میهراسد
مبادا سواد وفا گرد گیرد
به خاکم فرو برد امدادگردون
کم ازپاست دستیکه نامردگیرد
ز بس یأس در هم شکستهست رنگم
گر آیینهگیرم دلم دردگیرد
ازبن باغ عبرت نجوشید بیدل
دماغی که بوی دل سرد گیرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
مگر دامن همت فردگیرد
خجل میروم از زیانگاه هستی
عدم تا چه از من رهآوردگیرد
عرق دارد آیینه از شرم رنگم
بگو تا گلاب از گل زرد گیرد
تنآسان اقبال بخت سیاهم
حیا بایدم سایه پرورد گیرد
عبث لطمهفرسای موت و حیاتم
فلک تاکیام مهرهٔ نردگیرد
شب قانعان از سحر میهراسد
مبادا سواد وفا گرد گیرد
به خاکم فرو برد امدادگردون
کم ازپاست دستیکه نامردگیرد
ز بس یأس در هم شکستهست رنگم
گر آیینهگیرم دلم دردگیرد
ازبن باغ عبرت نجوشید بیدل
دماغی که بوی دل سرد گیرد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۱۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.