۳۰۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۸۹

هرچند به حق قرب تو مقدور نباشد
بر درددلی گر برسی دور نباشد

آثار غرور انجمن ‌آرای شکست است
چینی طرب مجلس فغفورنباشد

بر شیشهٔ قلقل هوس ما مگذاربد
آن پنبه‌که مغز سر منصور نباشد

پیغام وفا درگره سعی هلاک است
غمنامهٔ ما جز به پر مور نباشد

ای مست قناعت مگشا کف به دعا هم
تا دست تو خمیازهٔ مخمور نباشد

از بست و گشاد در تحقیق میندیش
چشم و مژه سهل است‌، دلت‌کور نباشد

یاران غم دمسردی ایام ندارند
باید خنکیهای توکافور نباشد

بگذر ز مقامات و خیالات فضولی
داغ «‌ارنی‌» جز به سر طور نباشد

در وادی تحقیق چه حرف است سیاهی
گر حایل بینایی ما نور نباشد

نقد دل و پا مزد تردد چه خیال است
این آبله سر برکف مزدور نباشد

ما سوختگان‌، برهمن قشقهٔ شمعیم
در دیر وفا صندل و سندور نباشد

بر هم زدن الفت دلها مپسندید
دکان حلب خوشهٔ انگور نباشد

بیدل زشروشورتعلق به جنون زن
گو خانهٔ زنجیر تو معمور نباشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۸۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.