هوش مصنوعی:
این متن شعری است که به انتقاد از نابسامانیهای اجتماعی، فساد اخلاقی و دوری از ارزشهای انسانی میپردازد. شاعر از غفلت مردم، سوءاستفادههای قدرتمندان، بیارزشی مادیات، و دوری از حقیقت و عشق واقعی سخن میگوید. همچنین، به موضوعاتی مانند آزادگی، بینیازی معنوی، و تنهایی انسان در میان جمع اشاره دارد.
رده سنی:
18+
متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و انتقادی است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات انتزاعی و نمادین ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۱۳۲۵
غفلت آهنگان که دل را ساز غوغا کردهاند
از نفس بر خانهٔ آیینه، در واکردهاند
از سر بیمغز این سوادپرستان امل
بیضهها پنهان به زیر بال عنقا کردهاند
آنقدر ارزش ندارد نقد و جنس اعتبار
محرومان بیرون این بازار سودا کردهاند
درخور ترک علایق منصب آزادگیست
هر چه بیرون رفتهاند از خاک صحرا کردهاند
دعوی عشق و سلامت دستگاه خنده است
این هوسناکان به کشتی سیر دریا کردهاند
کارگاه بینیازی بستهٔ اسباب نیست
شیشهسازان از نفس ایجاد مینا کردهاند
هیچکس اینجا نمیباشد سراغ هیچکس
خانهٔ خورشید از خورشید پیدا کردهاند
برنمیآید هوس با شوکت اقبال درد
شد علمها سرنگون تا ناله برپا کردهاند
بیتأمل سر مکن حرف کتاب احتیاج
معنی اظهار مطلب سکته انشا کردهاند
هرچه دارد محفل تحقیق امروزست و بس
خاک بر فرق دو عالم دی و فردا کردهاند
بیتمیزی چند بر ایوان و قصر زرنگار
نازها دارند گویا در دلی جا کردهاند
کس مبیناد از نفاق اختلاط عقل و حس
داغ این ظلمی که ما را از تو تنها کردهاند
جیبها زد چاک چرخ و صبح دامنها درید
تا تو زین کسوت برون آیی جنونها کردهاند
اندگی بیدل بههوش آ، وهم و ظن درکار نیست
هرچه میبینی، نیاز عبرت ما کردهاند
از نفس بر خانهٔ آیینه، در واکردهاند
از سر بیمغز این سوادپرستان امل
بیضهها پنهان به زیر بال عنقا کردهاند
آنقدر ارزش ندارد نقد و جنس اعتبار
محرومان بیرون این بازار سودا کردهاند
درخور ترک علایق منصب آزادگیست
هر چه بیرون رفتهاند از خاک صحرا کردهاند
دعوی عشق و سلامت دستگاه خنده است
این هوسناکان به کشتی سیر دریا کردهاند
کارگاه بینیازی بستهٔ اسباب نیست
شیشهسازان از نفس ایجاد مینا کردهاند
هیچکس اینجا نمیباشد سراغ هیچکس
خانهٔ خورشید از خورشید پیدا کردهاند
برنمیآید هوس با شوکت اقبال درد
شد علمها سرنگون تا ناله برپا کردهاند
بیتأمل سر مکن حرف کتاب احتیاج
معنی اظهار مطلب سکته انشا کردهاند
هرچه دارد محفل تحقیق امروزست و بس
خاک بر فرق دو عالم دی و فردا کردهاند
بیتمیزی چند بر ایوان و قصر زرنگار
نازها دارند گویا در دلی جا کردهاند
کس مبیناد از نفاق اختلاط عقل و حس
داغ این ظلمی که ما را از تو تنها کردهاند
جیبها زد چاک چرخ و صبح دامنها درید
تا تو زین کسوت برون آیی جنونها کردهاند
اندگی بیدل بههوش آ، وهم و ظن درکار نیست
هرچه میبینی، نیاز عبرت ما کردهاند
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.