هوش مصنوعی:
این متن شعری است که به توصیف زیباییهای طبیعت، قدرت و جودت الهی، و همچنین مفاهیم فلسفی و اخلاقی میپردازد. در آن از عناصر طبیعت مانند برگ درختان، ابر نوروزی، و گنج فیروزی استفاده شده است. همچنین به مفاهیمی مانند رحمت الهی، عقل، حکمت، و مرگ اشاره شده است.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین برخی از واژهها و مفاهیم مانند مرگ و قهر الهی ممکن است برای گروههای سنی پایین مناسب نباشد.
قصیدهٔ شمارهٔ ۸۱ - در ستایش شاهزاده آزاده نواب فیروز میرزا فرماید
آنچه با برگ درختان ابر نوروزیکند
با تهیدستان کف فیاض فیروزی کند
زان سبب فیروز شد نامش که از آیات او
بخت هر روز آشکار آیات فیروزی کند
هست چهرش گنج فیروزی و گردد آشکار
هرکرا آنگنج روزی خدا روزیکند
آفتاب روی جانبخش به هر مجلس که تافت
شمع نتواند که دیگر مجلس افروزی کند
بر بسوزان خنجر او امر فرماید خدای
قهر جباریش اگر عزم جهانسوزی کند
سنگلاخ کوهساران را تواند زیر پای
باد رفقش نرمتر از قاقم و توزی کند
ای که هر کس یاد جودت کرد یزدان تا به حشر
بینیازش زاکتساب رنج هر روزیکند
گر بخواهد پیر عقلت دانش آموزد خطاست
طفل نتواند به لقمان حکمت آموزی کند
چنگ عزراییل گویی در دم شمشیر توست
زان بمیراند جهانی را چو کین توزی کند
گر به شکل گوژ خواهد به سطح کاخ تو
گنبد پیروزهگون اظهار پیروزی کند
عقل داند عین نقصاست از فضولی نطفهیی
از شکم بر پشت آید بچه را قوزیکند
یا چو خیاطست تیغت کز حریر سرخ خون
حصم را بیرشته و سوزن کفندوزی کند
سرو را سرسبزی بخت سرافراز تو نیست
ذره چون شمسی نماید سبزهکی توزیکند
شهدگفتار توزهرکژدم اهواز را
در حلاوت قند مصر و شکر خوزی کند
گنج هر روزیست جودت وانکه را روزی شود
رحمت حق بینیاز از رنج هر روزیکند
شیر چرخاز مهر و مه قلاده سازد ماه و سال
بویه در نخجیرگه روزی ترا یوزیکند
هر که روزی پوز جنباندکه بدگوید ترا
چون سگ آلودهدهان از باد بد پوزیکند
از پی خاموشی جاوید فرماید خدای
تا بر اطراف دهانش مرگ بتفوزیکند
عزم بازی گرکنی ساعات روز و شب بهم
جمعمردد ناه نردی وه دوزیکند
قافیه تنگست و من دلتنگتر زانرو که طبع
خواهد استیفای وصفت بهر بهروزیکند
میتواند وضع لفظ خوش ز بهر قافیه
هم بود ازکودنیگر قافیه بوزی کند
مرچه برخی از قوافی نیز زشت افتاد لیک
با قبولت چون رخ زیبا دلافروزیکند
تا دهان غنچه پرگردد ز مروارید تر
چون به زیر لب ثنای ابر نوروزی کند
غنچهسان خندان و کامش پر ز مروارید باد
چونصدفهر کاوبهمدحتگوهراندوزیکند
با تهیدستان کف فیاض فیروزی کند
زان سبب فیروز شد نامش که از آیات او
بخت هر روز آشکار آیات فیروزی کند
هست چهرش گنج فیروزی و گردد آشکار
هرکرا آنگنج روزی خدا روزیکند
آفتاب روی جانبخش به هر مجلس که تافت
شمع نتواند که دیگر مجلس افروزی کند
بر بسوزان خنجر او امر فرماید خدای
قهر جباریش اگر عزم جهانسوزی کند
سنگلاخ کوهساران را تواند زیر پای
باد رفقش نرمتر از قاقم و توزی کند
ای که هر کس یاد جودت کرد یزدان تا به حشر
بینیازش زاکتساب رنج هر روزیکند
گر بخواهد پیر عقلت دانش آموزد خطاست
طفل نتواند به لقمان حکمت آموزی کند
چنگ عزراییل گویی در دم شمشیر توست
زان بمیراند جهانی را چو کین توزی کند
گر به شکل گوژ خواهد به سطح کاخ تو
گنبد پیروزهگون اظهار پیروزی کند
عقل داند عین نقصاست از فضولی نطفهیی
از شکم بر پشت آید بچه را قوزیکند
یا چو خیاطست تیغت کز حریر سرخ خون
حصم را بیرشته و سوزن کفندوزی کند
سرو را سرسبزی بخت سرافراز تو نیست
ذره چون شمسی نماید سبزهکی توزیکند
شهدگفتار توزهرکژدم اهواز را
در حلاوت قند مصر و شکر خوزی کند
گنج هر روزیست جودت وانکه را روزی شود
رحمت حق بینیاز از رنج هر روزیکند
شیر چرخاز مهر و مه قلاده سازد ماه و سال
بویه در نخجیرگه روزی ترا یوزیکند
هر که روزی پوز جنباندکه بدگوید ترا
چون سگ آلودهدهان از باد بد پوزیکند
از پی خاموشی جاوید فرماید خدای
تا بر اطراف دهانش مرگ بتفوزیکند
عزم بازی گرکنی ساعات روز و شب بهم
جمعمردد ناه نردی وه دوزیکند
قافیه تنگست و من دلتنگتر زانرو که طبع
خواهد استیفای وصفت بهر بهروزیکند
میتواند وضع لفظ خوش ز بهر قافیه
هم بود ازکودنیگر قافیه بوزی کند
مرچه برخی از قوافی نیز زشت افتاد لیک
با قبولت چون رخ زیبا دلافروزیکند
تا دهان غنچه پرگردد ز مروارید تر
چون به زیر لب ثنای ابر نوروزی کند
غنچهسان خندان و کامش پر ز مروارید باد
چونصدفهر کاوبهمدحتگوهراندوزیکند
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۸۰ - در شکایت از ممدوح پیش و مدح یکی از احباء خویش که مکنی به ابوالفضل است فرماید
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۸۲ - در ستایش پادشاه ماضی محمد شاه غازی طاب الله ثراه گوید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.