هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و مدحی است که در آن شاعر به توصیف معشوق و ستایش مقام والای او می‌پردازد. در بخش‌هایی از شعر، شاعر از عشق و دل‌باختگی خود سخن می‌گوید و در بخش‌های دیگر به مدح و ستایش شخصیتی بزرگ (احتمالاً یک پادشاه یا شخصیت برجسته) می‌پردازد. تصاویر شاعرانه و استفاده از استعاره‌های زیبا از ویژگی‌های بارز این شعر است.
رده سنی: 16+ این شعر به دلیل استفاده از مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی، همچنین واژگان و استعاره‌های پیچیده، برای مخاطبان نوجوان و بزرگسال مناسب است. درک کامل این شعر نیاز به آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی و ظرافت‌های زبانی دارد که معمولاً در سنین پایین‌تر این آشنایی وجود ندارد.

قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴۳ - و له فی المدیحه

به تار زلف دوتا چون نظرکنی دانی
که حاصل دل ما نیست جز پریشانی

بجز لب تو به رخسارهٔ تو نشنیدم
پری طمع‌ کند انگشتر سلیمانی

دو طاق ابروی تو قبله ی مسلمانان
دو طرف عارض تو کعبهٔ مسلمانی

به راه عشق تو چون ‌گو فتاده است دلم
چگونه گوی بری با دو زلف چوگانی

فتاده بودم دوش از می مغانه خراب
به خوابگاه بدان حالتی ‌که می‌دانی

که ناگه از درم آمد بریدی آتش سر
ز روی قهر و غضب بانگ زد که قاآنی

تو مست خفته و غافل‌ که زی معسکر شاه
رسید کوکبهٔ موکب جهانبانی

تهمتنی ‌که ز الماس تیغ او روید
ز خاک معرکه یاقوت‌های رمّانی

دلش به وقت عطا یا محیط‌ گوهرزای
کفش به‌گاه سخا یا سحاب نیسانی

به زیر ظلّ ظلیل همای رایت او
مجاورین جهان را هوای سلطانی

به نزد آینهٔ رای عالم‌آرایش
ظهور مهر پذیرد رموز پنهانی

به دور مکرمتش آز گشته زنجیری
به عهد معدلتش ظلم‌ گشته زندانی

ز بهر آنکه نماید سجود خاک درش
شدست یکسره اندام چرخ پیشانی

زهی به‌ گردش نه‌ گوی آسمان جسته
نفاذ امر بلیغت خواص چوگانی

تو آن عظیم جنابی ‌که بر تو تنگ شدست
وسیع مملکت کارگاه امکانی

تویی ‌که دیدهٔ بینای عقل دوراندیش
نکرده درک‌کمالت ز فرط حیرانی

مجله‌ایست مسجل دفاترکرمت
که صح ذلک چرخش نموده عنوانی

نیی رسول و ترا نیست در زمین سایه
نبی خدای و ترا نیست در جهان ثانی

صفای طلعت رای تو یافتی خورشید
اگر جماد شدی مستعد انسانی

اگر سنان تو رزاق دیو و دد نبود
چرا کندشان از خوان رزم مهمانی

چنان عدوی تو شد تنگ‌عیش در عالم
که خوانده نایبه را مایهٔ تن‌آسانی

وجود پاک تو اندر مغاک تیرهٔ خاک
چو نفس ناطقه در تنگنای جسمانی

چنان ‌ز عدل ‌تو معمور شد جهان ‌که ‌شدست
مفید معنی تعمیر لفظ ویرانی

ز نور رای تو هر ذره ‌کرده خورشیدی
ز فیض دست تو هر قطره‌ کرده عمّانی

ز بخل طعنه نیوشد به‌ گاه بخشش تو
عطای حاتم و انعام معن شیبانی

شعاع نیست ‌که هر لحظه افکند پرتو
به سطح تیرهٔ غبرا ز مهر نورانی

کشیده میل به چشم قضاکه تا نکند
به طلعت تو تشبه ز روی نادانی

سموم قهر تو تاثیر مرگ فجاه نهد
در اهتزاز شمیم نسیم روحانی

عصا صفت پی ادبار ساحران خصام
کند سنان به ‌کف موسویت ثعبانی

اگرنه حلم تو لنگر فکندی اندر خاک
سحاب دست تو هنگام‌ گوهر افشانی

چنان شدی ‌که به یک لحظه از تفاطر او
شدی سفاین نه چرخ سفله طوفانی

از آن به روز وغا تیغ آتش‌افشانت
به روز معرکه هنگام آتش‌افشانی

ز خون خصم تو تشریف خسروی یابد
چو التفات تو بیند ز فرط عریانی

محامد تو فزون ازکمال اهل‌کمال
مکارم تو برون از قیاس انسانی

شها منم‌ که زند طعنه رای روشن من
بر آفتاب ضمیر منیر خاقانی

منم ‌که تهنیت آرا از آن سراست به من
سخن‌سرای ابیورد از سخندانی

کم‌ کمال ‌گرفتم ازین چکامه ‌که نیست
روا چکامه به شیرازی از صفاهانی

الا به دور زمان تا هزار طعنه رسد
به شام تیرهٔ یلدا ز صبح نورانی

ز شرم ‌کوکب بختت به آفتاب منیر
رساد سخرهٔ ظلمت ز شام ظلمانی
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۳۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴۲ - و لی فی المدیحه
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴۴ - د‌ر مدح خاتم انبیا محمد مصطفی و امام عصر عجل الله فرجه و ستایش محمدشاه غا‌زی و جناب حاجی میرزا آقاسی گوید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.