۳۵۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۴

لطف گهر عتاب بشکست
دل رایت اضطراب بشکست

بد مست من آستین بر افشاند
پیمانه ی آفتاب بشکست

زلفت به جهان فکنده آشوب
در دیده ی فتنه خواب بشکست

پیمان وصال در دماغم
صد شیشه ی پر گلاب بشکست

این ناله که در جگر شکستیم
سیخ است که در کباب بشکست

صد گوهر راز وقت اظهار
از غایت اضطراب بشکست

گفتی که دلت شکسته ی کیست؟
در زیر لبم چو آب بشکست

عرفی دل ما چو طره ی یار
در پنجه ی پیچ و تاب بشکست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.